استاد شیفو که در واقع استاد پو به شمار میرود، استاد کونگ فو و یکی از بهترین مبارزهایی است که کشور چین به خود دیده. خود شیفو توسط استاد بزرگ اوگوی تعلیم دیده و در طی زمان دانشش را به نسلهای بعدی منتقل کرده و کونگ فوکارهای بزرگی را به وجود آورده است.
استاد شیفو (Master Shifu) یکی از مهمترین و قدرتمندترین شخصیتهایی است که در مجموعه پاندای کونگ فوکار مشاهده میکنید. او رئیس فعلی قلعه جید (Jade Palace) است و تا به حال شاگردهای قدرتمندی نظیر تای لانگ، پنج مبارز، پو و ژن را تعلیم داده. البته خود Shifu توسط استاد اوگوی تعلیم داده شده و کونگ فو را به طور مستقیم از خالق آن یاد گرفته است. این شخصیت هنگامی که به مرحله استادی رسید شخصیتی به نام تای لانگ را به شاگردی قبول کرد تا بتواند او را به جنگجوی اژدها و ناجی دنیا تبدیل کند.
اگر به تماشای فیلمهای پاندای کونگ فوکار پرداخته باشید میدانید که تای لانگ به استاد شیفو خیانت کرده و او را کاملا ناامید میکند. او پس از تای لانگ به سراغ تعلیم مبارزهای بزرگی نظیر ببری، مانتیس، میمون، افعی و لکلک پرداخت. این پنج نفر که در کنار هم گروه پنج مبارز (Furious Five) را تشکیل دادند از قدرت بالایی برخوردار بودند؛ اما هیچ یک از آنها نتوانستند زخم تای لانگ را در دل استاد خود بهبود بخشند. علاوه بر این هیچ یک از این پنج نفر به جنگجوی اژدها تبدیل نشدند، چرا که یک پاندای تپل و تنبل به نام پو این عنوان را به خود اختصاص داد. هرچند که شیفو در ابتدا با این موضوع مخالف بود، ولی به تدریج به پو اعتماد کرد و با تمرینهای سخت این پاندای بامزه را به جایگاه پیشبینی شده رساند.
ولی بیایید کمی به دوران نوجوانی زندگی استاد شیفو بپردازیم که بسیاری از مخاطبین نسبت به آن آگاه نیستند. شیفو زمانی که یک کودک بود توسط پدرش، یعنی شیرانگ، جلوی قلعه جید گذاشته شد تا زندگی او برای همیشه عوض شود. اگر سریال Kung Fu Panda: Legends of Awsomeness را دیده باشید با دوران کودکی این شخصیت بیشتر آشنا هستید. شیفو پیش از رفتن به قلعه جید به همراه پدرش به روستاهای مختلف سفر میکرد و به مردم طلسمهای قلابی میفروخت. هنگامی که این دو نفر جلوی قلعه رسیدند شیرانگ پسرش را جلوی در گذاشت و قول داد که پنج دقیقه دیگر باز میگردد. منتها این پنج دقیقه تا ابدیت طول کشید تا استاد شیفو بدون پدر و مادرش وارد قلعه جید شود و زندگی خویش را به کونگ فو اختصاص دهد.
مدتها بعد و هنگامی که شیفو به مقام استادی رسید، صدای گریه یک نوزاد در مقابل دروازه قلعه جید توجه او را به خود جلب کرد. این نوزاد یک بچه پلنگ محسوب میشد که به تنهایی آنجا گذاشته شده بود. استاد شیفو هم که چاره دیگری نداشت این نوزاد را به داخل قلعه آورد و نام تای لانگ را روی او گذاشت. تای لانگ خیلی سریع در دل او جا باز کرد تا یک رابطه پدر و پسری میان این دو نفر شکل بگیرد. شیفو با وجود اینکه بیشتر عمرش را بدون پدر گذراند اما برای تای لانگ پدر خوبی بود و هنر کونگ فو را به طور کامل به وی آموزش داد. تای لانگ استعداد و مهارتهای فوقالعادهای داشت و شیفو به همین خاطر فکر میکرد او قرار است به جنگجوی اژدها تبدیل شود.
هنگامی که تای لانگ بزرگ شد استاد شیفو او را نزد استاد اوگوی برد تا او را به عنوان جنگجوی اژدها انتخاب کند. اما استاد اوگوی که دانایی بیپایانی دارد سیاهی درون این جوان مغرور را دید و اظهار کرد که او نمیتواند این مقام بزرگ را به خود اختصاص دهد. شیفو هم که نمیتوانست با استاد اوگوی مخالفت کند ساکت ماند و از حضور او مرخص شد. تای لانگ از اینکه استاد-پدر خواندهاش از او دفاع نکرده بود و برای تبدیل شدن او به جنگجوی اژدها پافشاری نکرد کینه بزرگی به دل گرفت. به همین دلیل به شیفو حمله کرد و او باعث شد او بیهوش شود. در ادامه و هنگامی که تای لانگ رفت تا طومار اژدها را بردارد استاد اوگوی جلوی او را گرفت و پلنگ مغرور را به یک زندان فوق امنیتی در نقطهای دور فرستاد.
نظر شما در این باره چیست؟ دیدگاههای خود را با تیم بازار و سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
منبع: Kungfupanda.fandom
source