یکی از بهترین جنبههای سینما، توانایی آن در قرار دادن بیننده در قلب اتفاقات است. هنگام تماشای یک فیلم، واقعیت محو میشود و ما به دنیایی متفاوت پر از هیجان، خطر، ترس و گاهی عشق وارد میشویم. تعقیب و گریز یکی از سادهترین روایتهاست، اما همچنین یکی از بهترینها است. این یک راه ساده برای ورود کاراکترها به جهان سینمایی و انگیزهای روشن برای ابراز وجود آنها است؛ دو مورد از عناصر ضروری در خلق یک شخصیت به یاد ماندنی. اولین فیلم تعقیب و گریز، ظاهراً Stop Thief محصول ۱۹۰۱ است؛ یک فیلم کوتاه صامت که در آن یک ولگرد گوشت میدزدد و از دست یک قصاب عصبانی فرار میکند. با پیشرفت تکنولوژی، فیلمسازی اکشن از چنین آغاز سادهای بسیار پیشرفت کرده و روشهای پیچیدهتری را برای درگیر کردن مخاطبان به وجود آورده است.
پس چگونه یک فیلم تعقیب و گریز را تعریف میکنید؟ این اصطلاحی مبهم اما عجیب و غریب است. معنای آن قابل بحث است، اما معمولاً به فیلمی اشاره دارد که تعقیب و گریز را بهعنوان محرک اصلی داستان در خود دارد. اغلب، این یک موشوگربهبازی با تعقیبهای مداوم و نزدیک به دستگیری خواهد بود. بسیاری از فیلمها دارای سکانسهای تعقیب و گریز عالی هستند، اما این لزوماً آنها را به یک فیلم تعقیب و گریز تبدیل نمیکند. با این حال، بهترین فیلمهای تعقیب و گریز، سکانسهای تعقیب و گریز هیجانانگیزی دارند. پس موتورهای خود را روشن کنید، زیرا ما شما را با بهترین نمونههای این ژانر در ۱۵ فیلم برتر تعقیب و گریز تمام دورانها آشنا خواهیم کرد.
Fast Five (2011) .15
مدتها طول کشید تا مجموعه فیلمهای Fast and Furious به جایگاه خود برسند. در حالی که چهار فیلم اول بر دنیای زیرزمینی مسابقات خیابانی غیرقانونی تمرکز داشتند، فیلم پنجم با داستانی در مورد یک سرقت بزرگ بینالمللی، دامنهی وسیعتری را انتخاب کرد. این بار تأکید اصلی فیلم بر سرگرمی و پذیرش مضحک بودن آن بود و به نظر نتیجه داد. پس از انتقاد از دنبالههای ضعیف، منتقدان با این مجموعه همراه شدند، روندی که تا نقطهی اوج انتقادی در Furious 7 در سال ۲۰۱۵ ادامه داشت.
خانوادهی خلافکار دوست داشتنی ما عملاً تمام فیلم را در حال فرار از قانون هستند. اگر از نیروهای DEA به رهبری مامور لوک هابز (دواین جانسون) فرار نمیکنند، در حال فرار از سلطان مواد مخدر هرنان ریس (ژواکیم دی آلمیدا) و باندش از افراد مسلح هستند. فیلم همانطور که شروع میشود ادامه مییابد، با یک سکانس بزرگ که در آن دوم (وین دیزل) با صدایی بم از یک اتوبوس زندان توسط خدمهاش آزاد میشود. از آنجا، ما یک صحنهی نفسگیر داریم که در آن سه نفر از یک قطار در حال حرکت دزدیده میشوند. دوم و خانوادهاش برای دزدیدن پول نقد آماده میشوند و در بهترین صحنهی فیلم، جایی که دوم و برایان (پل واکر) یک گاوصندوق فولادی را پشت ماشینهای خود میکشند، با تعداد دیوانهواری از پلیسها در تعقیب خود، مواجه میشوند. گاوصندوق عنصری جالب به تعقیب اضافه میکند، زیرا مانند یک توپ تخریب برای از بین بردن افسران پلیس بدشانس که آنها را تعقیب میکنند استفاده میشود.
It’s A Mad Mad Mad Mad World (1963) .14
بیان اتفافات بزرگی که در فیلم It’s A Mad Mad Mad Mad World رخ میدهد، واقعاً سخت است. این فیلم اساساً نسخهی کمدی Avengers است، یک گردهمایی از تمام افسانههای کمدی آن دوران در یک ماجرای بزرگ. اسپنسر تری رهبری گروه بزرگی از چهرههای خندهدار شناخته شده از جمله میکی رونی، میلتون برل و فیل سیلورز را بر عهده دارد. اگر ستارگان اصلی فیلم کافی نبودند، همچنین از حضور آیکونهایی مانند جری لوئیس، باستر کیتون و سه کلهپوک برای سرگرمی بیشتر مخاطبان استفاده میشد.
این فیلم با یک زندانی (با بازی جیمی دورانت) که با ماشین خود در یک جاده کوهستانی تصادف میکند، شروع میشود. چند غریبه برای کمک به او توقف میکنند، اما او برای زنده ماندن بسیار زخمی است. او به رانندگان از پناهگاه مخفی خود به ارزش ۳۵۰۰۰۰ دلار که در یک پارک نزدیک مرز مکزیک دفن شده است، میگوید. پس از تلاش کوتاهی، رانندگان تصمیم میگیرند برای رسیدن به آن رقابت کنند و با سرعت برای ادعای پول نقد سرقتشده برای خود فرار کنند.
با ادامهی فیلم و برخورد غریبهها با انواع موانع، افراد بیشتری از پناهگاه Big W مطلع میشوند و به این مسابقه میپیوندند. این از آن جنس فیلمهایی است که به نظر میرسد کلمهی «دیوانهوار» به طور خاص برای توصیف آن اختراع شده است. در حالی که اکثر چهرهها و نامها تأثیر گذشتهی خود را نخواهند داشت و برخی از شوخطبعیها قدیمی هستند، اما هنوز هم میتوان با چیزی که اساساً معادل یک کارتون زنده است، از جوکهای احمقانه، موسیقی جذاب و شیرینکاریهای دیوانهوار، لذت برد. علاوه بر این، سخت است که تحت تأثیر سکانس اوج فیلم قرار نگیرید که شامل یک مبارزهی دیوانهوار برای پول نقد در خیابانهای بالای شهر است.
Minority Report (2002) .13
فیلم علمی-تخیلی، نوآر و تعقیب و گریز Minority Report ساختهی استیون اسپیلبرگ، این روزها در گفتگوهای سینمایی زیاد مطرح نمیشود که بسیار ناراحتکننده است. این فیلم با یک نیروی پلیس آیندهنگر به نام PreCrime سر و کار دارد که از گروهی از روانشناسان به نام PreCogs برای دیدن قتلها قبل از وقوع آنها استفاده میکند. از طریق بینایی روانیها، آنها ویدیویی از آیندهی ممکن دریافت میکنند و میتوانند نام افراد درگیر، مکان و روش را در مدت زمان کوتاهی دریافت کنند. سپس افسران PreCrime به صحنه اعزام میشوند و قاتل احتمالی را دستگیر میکنند. رئیس جان اندرتون (تام کروز) مرد اصلی مسئول رمزگشایی از بیناییهای تکهتکه شده و کنار هم قرار دادن جرم است. اوضاع زمانی تغییر میکند که نام اندرتون در سیستم ظاهر میشود و او مجبور است برای پاک کردن نام خود از همکاران خود فرار کند.
فیلم ایدههای آزادی اراده و جبر را در یک فیلم هیجانانگیز علمی-تخیلی با بازیهای عالی از کروز، سامانتا مورتون و کالین فارل به تصویر میکشد. سیستم بیان میکند که اندرتون فردی به نام لئو کرو را خواهد کشت، مردی که او هرگز ندیده است. دنی ویتور فارل بی وقفه جان را در شهر تعقیب و در تلاش است حرکت بعدی رئیس سابق را پیشبینی کند. اندرتون معتقد است که او فریب خورده است و تلاش میکند تا حقیقت را پشت همه اینها پیدا کند، در حالی که از نیروهای وظیفه PreCrime مجهز به جتپکها و عنکبوتهای رباتیک فرار میکند. اسپیلبرگ با فیلم دوئل در سال ۱۹۷۱ ثابت کرد که توانایی ساخت فیلمهای تعقیب و گریز عالی را دارد، اما Minority Report تنش را تا حد غیرقابل تحملی افزایش میدهد. در هیچ صحنهای بیشتر از سکانس استادانهای که در آن عنکبوتهای یادشده در بلوک آپارتمانی که اندرتون در آن پنهان شده است، آزاد میشوند، این امر آشکار نیست.
Bullitt (1968) .12
اگر نام فیلم Bullitt را شنیدهاید اما هنوز آن را ندیدهاید، دو دلیل وجود دارد که هر چه زودتر باید شروع به تماشای این فیلم کنید. اولاً ستارهاش استیو مککوئین است که از نظر علمی ثابت شده یکی از جذابترین مردان قدم گذاشته روی سیاره زمین و دوماً دارای برخی از باورنکردنیترین صحنههای تعقیب و گریز ماشین است. هر دو درست هستند، اما تا حدودی بقیه فیلم را دستکم میگیرند. این یک فیلم هیجانانگیز با ریتم سریع و داستانی واقعاً جذاب است.
مککوئین نقش افسر فرانک بولیت را بازی میکند، یک پلیس بیقید و شرط که وقتی دو مرد مسلح ظاهر میشوند و به شریک او و مردی که وظیفهی محافظت از او را داشت آسیب میرسانند، شخصاً درگیر پرونده میشود. با وجود شکست در مأموریت خود، بولیت از کنار گذاشتن این وضعیت خودداری میکند و برای پیدا کردن قاتلان مسئول راه میافتد.
تعقیب و گریز پلیسها توسط خلافکاران، حتی در آن زمان، چیز جدیدی نبود، اما Bullitt داستان خود را به روشی انقلابی ارائه کرد. بسیاری از مردم تعقیب و گریز ماشین در این فیلم را یکی از بهترین تعقیب و گریزهای روی پردهی سینما میدانند و DNA آن هنوز هم در بلاکباسترهای مدرن یافت میشود. تعقیب و گریز دیوانهوار در سانفرانسیسکو هنوز هم امروزه چشمگیر است، اما درک بزرگی آن از دیدگاه مدرن ما دشوار است. اکثر تعقیب و گریزهای ماشین تا این نقطه از ترکیب فیلمهای سرعتگرفتهی ماشین و عکسهای بازیگر در یک ماشین با صفحه نمایش در پشت استفاده میکردند. این فیلم از سوی دیگر، از فناوری دوربین جدید برای نزدیکتر کردن بیننده به عمل نسبت به قبل استفاده کرد.
Smokey and the Bandit (1977) .11
۱۹۷۷ سال بزرگی برای پدیدههای فرهنگی بود. در حالی که مردم گروهی برای دیدن Star Wars و Saturday Night Fever هجوم میآوردند، فیلم سادهی تعقیب و گریز Smokey and the Bandit از وسواس فرهنگ کامیونداری و رادیوی CB، به علاوه محبوبیت آهنگهای موفقی مانند Convoy بهره برد. داستان ساده است. بو دارویل (برت رینولدز) یک راننده کامیون معروف است که برای تحویل محمولهای از نوشیدنیهای قاچاق از تگزاس به آتلانتا در ۲۸ ساعت برای یک شرط استخدام شده. به عبارت دیگر، آنها راه طولانی برای رفتن و زمان کمی برای رسیدن دارند.
بو با این شرط موافقت میکند که بهترین دوستش کلدوس اسنو کامیون را براند در حالی که او یک ترانس-ام سیاه را بهعنوان مسدودکننده برای منحرف کردن هر گونه اجرای قانون از محموله غیرقانونی میراند. زمانی که اسموکی (یک اصطلاح عامیانه برای گشتزنی در بزرگراه جنوبی) به شکل کلانتر سختکوش بوفورد تی. جاستیس (جکی گلزن) وارد عمل میشود، اوضاع پیچیدهتر میشود. نه تنها این، بلکه راهزن یک عروس فراری به نام کری را برمیدارد که او به او لقب قورباغه میدهد.
سخت است که اسموکی و راهزن را دوست نداشته باشید. تعقیب و گریزهای ماشین عالی هستند، دیالوگها میتوانند واقعاً سرگرمکننده باشند و کل ماجرا حسی مسری از سرگرمی دارد، با بازیگران اصلی که به وضوح از حضورشان لذت خواهید برد. در حالی که این فیلم در نهایت دو دنبالهی ناامیدکننده داشت، اما آنها تأثیر زیادی بر کیفیت فیلم اول ندارند.
The Bourne Identity (2002) .10
در اولین فیلم این مجموعه، جاسوس فراموشکار و محبوب همه در حالی که چند گلوله در پشتش خورده، در اقیانوس شناور پیدا میشود. پس از نجات، این مرد شروع به کنار هم قرار دادن تکههای گذشتهاش میکند و به نامی میرسد: جیسون بورن. او با کمک یک غریبهی مهربان به نام ماری (با بازی فرانکا پوتنته) توطئهای را کشف میکند و درمییابد که در واقع یک مامور عملیات سیاه با آموزشهای پیشرفته است و همان سازمان مشکوکی که برایش کار میکرده، اکنون به دنبال اوست. خیلی زود، یک تعقیب و گریز بینالمللی برای پیدا کردن بورن و ماری آغاز میشود و آنها باید از دست مقامات فرار کنند تا بتوانند زنده بمانند و به پاسخ سوالهایشان دست یابند.
پیش از اکران فیلم، بسیاری نسبت به انتخاب مت دیمون برای ایفای نقش یک قهرمان سرسخت شک داشتند، اما فیلم به سرعت نشان داد که این ترسها بیاساس بوده است. همانند فیلم «بولیت»، این فیلم نیز با تعقیب و گریزهای پرتنش و واقعی و صحنههای مبارزهی فوقالعاده، انقلابی در ساخت فیلمهای اکشن ایجاد کرد. The Bourne Identity و دنبالههای آن به مخاطبان طعم داستانهای جاسوسی تاریکتری را داد و به سرعت بر مجموعه فیلمهای جیمز باند نیز تأثیر گذاشت که پدرخواندهی ژانر جاسوسی محسوب میشود. با الهام از بورن، اولین حضور دنیل کریگ در نقش ۰۰۷ در فیلم «کازینو رویال» فضای شوخ و طنزآمیز سری را کنار گذاشت و با بازگرداندن باند به ریشههای خشن ادبیاش، جان تازهای به این مجموعه بخشید. با وجود اینکه پنجمین فیلم این مجموعه، «جیسون بورن»، نقدهای متفاوتی دریافت کرد، در گیشه عملکرد قابل قبولی داشت. این ممکن است به این معنا باشد که میراث این فیلم به هر شکل ادامه خواهد یافت.
Run Lola Run (1998) .9
Run Lola Run احتمالاً منحصربهفردترین فیلم در این لیست است. اگر از آن اطلاع ندارید، این فیلم یک تریلر آلمانی است که در آن فرانکا پوتنته نقش لولا، دوستدختر قدرندیدهی یک خلافکار خردهپا به نام مانی (با بازی موریتس بلیبتروی) را بازی میکند. لولا یک تماس تلفنی وحشتناک از مانی دریافت میکند که میگوید اگر ظرف ۲۰ دقیقه ۱۰۰,۰۰۰ مارک آلمان به رئیسش نرساند، او کشته خواهد شد. از آنجا، فیلم به سه بخش «دویدن» تقسیم میشود که هر کدام نتیجهای متفاوت از همان موقعیت را به نمایش میگذارد.
Run Lola Run یک مفهوم مرکزی قدرتمند دارد که پایهگذار عجیبوغریب بودن فیلم است. این فیلم یک ماجرای هیجانانگیز و پرسرعت است که با اکشن شدید همراه است. همانند Minority Report، این فیلم به مضامین جبرگرایی در مقابل ارادهی آزاد میپردازد و نظریهی آشوب نیز به آن افزوده شده است. برای مثال، در هر سه پارت فیلم، شخصیت اصلی باید با موانع مشابهی روبهرو شود، از جمله زنی که یک کالسکه بچه را هل میدهد. در دویدن اول، لولا با زن برخورد میکند که بعداً معلوم میشود آن زن پس از از دست دادن حضانت فرزندش، کودکی را میرباید. در دویدن دوم، لولا باز هم با او برخورد میکند، اما این بار نشان داده میشود که آن زن بعداً در قرعهکشی برنده میشود. در دویدن سوم و نهایی، لولا بهکلی از برخورد با کالسکه اجتناب میکند. در یک فلاشفوروارد، معلوم میشود که آن زن به کلیسا پیوسته و خود را وقف خدا کرده است. این فیلم تعقیب و گریز فوقالعاده غیرمتعارف است که صحنههای دویدن جذابش را با تصاویری خیالانگیز، ضربآهنگهای تپنده، و اندکی فلسفه چاشنیدار کرده است.
Ronin (1998) .8
در فیلم Ronin، شخصیت سم با بازی رابرت دنیرو، دربارهی هرگز وارد جایی نشدن بدون دانستن راه خروج صحبت میکند که بهخوبی اتمسفر کلی فیلم را توضیح میدهد. داستان اصلی این است: گروهی از مزدوران بینالمللی استخدام میشوند تا یک کیف مهم را به دست آورند. هم گانگسترهای ایرلندی و هم روسی به این کیف و محتوای اسرارآمیز آن علاقهمند هستند و ظاهراً هر کاری برای دستیابی به آن انجام میدهند. اما کار طبق برنامه پیش نمیرود و سم و دیگران متوجه میشوند که ممکن است یک خیانتکار در میانشان باشد. از آن لحظه به بعد، فیلم نهتنها به تعقیب کیف تبدیل میشود، بلکه رقابتی برای پیدا کردن خیانتکار نیز آغاز میشود. تنش از طریق وفاداریهای در حال تغییر و عدم اطمینان ایجاد میشود و هر شخصیت مثل سم رفتار میکند؛ نمیتواند به دیگران اعتماد کند و پیشاپیش راه فرار را بررسی میکند، فقط در صورتی که همه چیز به هم بریزد.
علاوه بر بازیهای فوقالعادهی دنیرو، ژان رنو و استلان اسکاشگورد، چیزی که اکثر مردم به آن واکنش نشان میدهند، صحنههای اکشن فیلم «رونین» است که به مسیر واقعگرایانهتری میرود بدون اینکه جذابیت و تماشایی بودن را قربانی کند. تأثیر فیلم «بولیت» بار دیگر در تعقیب و گریز شگفتانگیز فیلم از طریق خیابانهای تنگ و پر از ترافیک پاریس احساس میشود. به جای موسیقی پرتنش، این سکانس با صدای موتور، لاستیکها و شیشههای خردشده آغاز میشود که به کل صحنه حالتی باورپذیر میدهد. فقط زمانی که خطرات افزایش مییابد و رانندگان ما شروع به رانندگی در جهت مخالف ترافیک در یک تونل میکنند، موسیقی انفجاری وارد میشود. «رونین» در اینجا یک ترفند ساده اما مؤثر به کار میبرد، یعنی نشان دادن ترس در هر دو راننده و مسافرانشان، وقتی اوضاع بیش از حد پیچیده میشود. تا پایان این تعقیب و گریز، خسارات جانبی سر به فلک میزند و بسیاری از پاریسیها از دیدن این ویرانی حیرتزده میمانند.
The Blues Brothers (1980) .7
پس از یک رقابت شدید برای ساخت این فیلم، تولید آن با مشکلات زیادی مواجه شد. از آنجایی که دن ایکروید هنوز مهارتهای فیلمنامهنویسی خود را تقویت نکرده بود، فیلمنامهای طولانی و بیش از حد پیچیده تحویل داد که این امر باعث شد جان لندیس، کارگردان فیلم، بدون بودجهی تأییدشده شروع به فیلمبرداری کند و همزمان به بازنویسی فیلمنامه کمک کند. خوشبختانه، استعداد افراد آن را از تبدیل شدن به یک فاجعه نجات داد و The Blues Brothers به یک کمدی کلاسیک تبدیل شد که سرشار از شوخطبعی و موسیقی عالی بود.
وقتی جیک بلوز (جان بلوشی) از زندان آزاد میشود، قسم میخورد که جبران کند و او و برادرش الوود (ایکروید) تصمیم میگیرند به پرورشگاه کاتولیک که در آن بزرگ شدهاند، کمک کنند. برادران بلوز به این فکر میافتند که گروه محبوب خود را دوباره تشکیل دهند و کنسرتی برای جمعآوری پول برای هدف خود برگزار کنند. با این حال، وقتی الوود متوقف میشود، به دلیل رانندگی با گواهینامهی معلق متهم میشود. الوود گاز را فشار میدهد و از یک مرکز خرید نزدیک فرار میکند و از آن پس، تعقیب و گریز طولانیتر و دیوانهکنندهتر میشود. فیلم به خاطر اینکه کمدی است، از چیزها ساده نمیگذرد. تعقیب و گریز اوج فیلم شامل دهها ماشین پلیس، یک گروه موسیقی کانتری و نئونازیها در یک سکانس واقعاً عالی پر از بدلکاریهای بزرگ است. پایان تعقیب و گریز نئونازیها به ویژه خوب است، با اینکه همهی قوانین فیزیک در یک حرکت خندهدار فراموش میشوند.
The Terminator (1984) .6
شاهکار علمی-تخیلی جیمز کامرون، «ترمیناتور»، ممکن است اولین فیلمی نباشد که هنگام صحبت دربارهی فیلمهای تعقیب و گریز به ذهن خطور کند، اما به دلایل بسیاری کاملاً شایستهی این عنوان است. این یک داستان کلاسیک دربارهی یک قاتل سایبورگ مسافر زمان از آینده است که در عصر رونالد ریگان به پایان میرسد. ترمیناتور برای کشتن سارا کانر (لیندا همیلتون)، یک پیشخدمت معمولی که بدون اطلاع خود، آیندهی کل بشریت بر دوش اوست، زیرا پسرش جان به یک بازیکن کلیدی برای مقاومت در جنگ انسان/ماشین تبدیل میشود، فرستاده شده است.
کایل ریز (مایکل بیهن)، یک سرباز از آینده که برای محافظت از سارا به گذشته سفر میکند، در دسترس است. آنچه در ادامه میآید، یک تعقیب و گریز شدید است، زیرا ترمیناتور خستگیناپذیر قهرمانان ما را بدون هیچ رحم یا همدردی در تراشههای مغزی خود شکار میکند. یکی از چیزهایی که فیلم را بسیار جذاب میکند این است که خطر و مخاطرات چند برابر میشود. ما سارا و کایل را دوست داریم و میخواهیم زنده بمانند، اما زندگی آنها تنها چیزهایی نیست که به آن فکر میکنیم؛ کل بشریت در خطر است. در حالی که دنباله، «ترمیناتور ۲: روز قیامت»، سکانسهای اکشن بزرگتر و بهتری دارد، این نسخهی اصلی است که شاید بهترین واجد شرایط برای این لیست باشد، با T-800 آرنولد که یک آنتاگونیست کابوسوار و تقریباً غیرقابل توقف برای سارا و کایل است.
The Fugitive (1993) .5
در فیلمی با عنوان مناسب «فراری»، هریسون فورد نقش دکتر ریچارد کیمبل، یک جراح متهم به قتل همسرش را بازی میکند. با وجود اعتراضات به بیگناهی او و ادعای اینکه یک مرد تکدست مسئول است، کیمبل به مرگ محکوم میشود. در راه زندان مرگ، زندانیان همسلولی او کنترل اتوبوس زندان را به دست میگیرند که باعث میشود با شکوهی تماشایی تصادف و با یک قطار برخورد کند. دکتر فرار میکند، اما بلافاصله تحت تعقیب و گریز گستردهای قرار میگیرد که توسط مارشال فدرال ساموئل جرارد (تام لی جونز) رهبری میشود. کیمبل باید از دستگیری فرار کند و در عین حال سعی کند قاتل واقعی را پیدا کند.
فیلم یک اکشن هیجانانگیز با آدرنالین فراوان است. علاوه بر صحنههای اکشن بزرگ، بازیگران قوی فیلم آنچه که میتوانست فقط یک فیلم تعقیب و گریز دیگر باشد را به چیزی خاص تبدیل میکنند. کیمبل یک شخصیت بسیار قابل درک است که مخاطب با او همذاتپنداری خواهد کرد. ما موفقیتهای او را به اشتراک میگذاریم و ناامیدیهای او را احساس میکنیم. وقتی کیمبل توطئهای گسترده در پشت مرگ همسرش کشف میکند، سخت است که نخواهیم او برنده شود، به خصوص وقتی ماهیت واقعی فریبکاری آشکار میشود. این یک نبرد هوش بین او و جرارد است و کل فیلم به یک بازی شطرنج حماسی تبدیل میشود. رویارویی نهایی آنها به تنهایی ارزش دیدن فیلم را دارد.
Catch Me If You Can (2002) .4
استیون اسپیلبرگ در سال ۲۰۰۲، با سخاوت تمام، دو فیلم به ما هدیه داد. دومین فیلم، Catch Me If You Can، بر اساس داستان واقعی و باورنکردنی کلاهبردار فرانک آبگنیل جونیور ساخته شده است. لئوناردو دی کاپریو نقش فرانک را بازی میکند، یک کلاهبردار با استعداد که موفق میشود پلههای ترقی را با سرعت زیادی طی کند. فرانک در نهایت خلبان جعلی خطوط هوایی پان آم میشود و با استفاده از چکهای جعلی، میلیونها دلار از شرکت کلاهبرداری میکند. کلاهبرداری بزرگمقیاس او بدون توجه نمیگذرد و به زودی، کارل هانراتی (تام هنکس)، مامور FBI، به دنبال او میگردد.
دی کاپریو و هنکس با دیدی وسیع انتخاب شدهاند و اجرایی فوقالعاده دارند. اسپیلبرگ کل این مجموعه را با طنز، سبک و دیدگاهی حرفهای به عمل آورده که باعث میشود حتی اگر دههها پس از ساخت آن متولد شده باشید، به خوبی درکش کنید. برخی از پیچشهای دیوانهکننده در فیلم ممکن است ساختگی به نظر برسند، اما ظاهراً تنها چیزی که اسپیلبرگ اختراع کرده، دومین ملاقات فرانک با پدرش است. فرانک آبگنیل به وضوح فرد قابل توجهی است و بینندگان تیزبین میتوانند او را در یک نقش کوتاه در پایان فیلم به عنوان یک پلیس تشخیص دهند. اگر آن را ندیدهاید و هنوز قانع نشدهاید، فراموش نکنید که جان ویلیامز افسانهای موسیقی متن آن را ساخته است.
Mad Max: Fury Road (2015) .3
فیلمهای دیگر Mad Max هر یک جهانی جذاب و خاص دارند، اما «جادهی خشم» در سال ۲۰۱۵ یک فیلم تعقیب و گریز خالص است که میتوانید به تماشایش بنشینید. اکثریت قریب به اتفاق فیلم یک تعقیب و گریز عظیم است، با صحنههای اندک داستانگویی و توسعهی شخصیت که در حال حرکت اتفاق میافتد. وقتی فیوریوسا (شارلیز ترون) یک ماشین جنگی پر از همسران مستبد ایمورتان جو (هیو کیز-بیرن) را میدزدد، طرح با سرعتی شروع میشود که به ندرت کند میشود. مکس ولگرد (تام هاردی) در این رویدادها دخیل میشود و موافقت میکند که به فیوریوسا در نجات زنان کمک کند.
«جاده خشم» یک فیلم بیرحم و سریع است که تقریباً تضمین میکند که شما را هیجانزده کند. تأکید زیادی بر بدلکاریهای عملی شده است و این در طول فیلم مشهود است. CGI یک ابزار عالی است، اما برخی از کارگردانان تنبل از آن به خوبی استفاده نمیکنند و تعقیب و گریزهای ظاهراً هیجانانگیز خود را به دلیل کارهای تأثیرگذار غیرقابلباور از هر خطر و تنشی دور میکنند. جورج میلر، کارگردان با تجربه، هیچ یک از این مزخرفات جدید را تحمل نمیکرد و اگر میتوانست به صورت واقعی انجام شود، این کار را میکرد. این بدان معنا نیست که فیلم دارای جلوههای رایانهای نیست، اما آنها با دقت استفاده میشوند که این نشانگر حساسیت فیلمساز به جهان فیلمش است. پس از تعقیب در بیابان، وقتی تیم فیوریوسا تصمیم میگیرد از فرار دست بردارد و در یک نبرد نهایی عظیم با مهاجمان خود روبرو شود، تنش حتی بیشتر میشود.
North by Northwest (1959) .2
در حالی که «بولیت» تأثیر چشمگیری بر ساخت فیلمهای اکشن داشت، فیلمی که شاید طرحریزی اصلی این ژانر را انجام داد، اثر کلاسیک آلفرد هیچکاک یعنی North by Northwest بود. ما را متوقف کنید اگر این داستان آشنا به نظر میرسد: یک مرد بیگناه درگیر ماجرایی بر اساس اشتباه هویتی میشود و به طور بیوقفه توسط یک سازمان مشکوک که سعی دارد ردپای خود را پاک کند و قهرمان ما را از میان بردارد، تعقیب میشود. اوضاع پیچیدهتر میشود و به زودی راجر تورنهیل (با بازی کری گرانت)، یک مدیر تبلیغاتی، به قتل متهم میشود.
تقریباً همه چیز در این فیلم نمادین است. از صحنهی معروف تعقیب با هواپیمای سمپاش گرفته تا نبرد نهایی در کوه راشمور، حتی اگر این فیلم را ندیده باشید، حتماً این لحظات را در جاهای دیگر دیدهاید. این فیلم داستانی بسیار استادانه را با بازی کاریزماتیک کری گرانت، یکی از بهترین بازیگران مرد آن دوران، روایت میکند. همچنین، فیلم به طرز شگفتآوری بامزه و دارای طنز لطیفی است که آن را از بسیاری از فیلمهای دیگر هیچکاک متمایز میکند. با توجه به اینکه این فیلم عملاً کتاب قانون فیلمهای هیجانی اکشن را نوشت، حضورش در این لیست ضروری بود.
The French Connection (1971) .1
وقتی صحبت از The French Connection میشود، به راحتی میتوان به یاد آن صحنهی معروف افتاد (بله، به آن خواهیم رسید) و چیزهای دیگر را نادیده گرفت. با این حال، کل فیلم عملاً یک تعقیب و گریز است. همانطور که راجر ایبرت در نقد چهار ستارهاش گفته: «قاچاقچیان و مأموران قانون بهطور بیپایان دور هم میچرخند و همدیگر را بو میکشند. فقط گاهی اوقات سرعت تعقیب بالا میرود». فیلم با ریتمی آرام آغاز میشود و شخصیتهای کارآگاه جیمی «پاپای» دویل (با بازی عالی جین هکمن)، همکارش «کلودی» روسو (روی شایدر) و تعقیب آنها برای دستگیری قاچاقچی ثروتمند مواد مخدر فرانسوی، آلن چارنیه (فرناندو ری) را معرفی میکند. چارنیه قصد دارد محمولهی بزرگی از مواد مخدر را به نیویورک قاچاق کند و این بر عهدهی پاپای دویل است که با روشهای اخلاقی سوالبرانگیز اما بهوضوح موثر خود، این نقشه را خنثی کند.
عبارت «دیگر مثل این فیلمها ساخته نمیشوند» اغلب به کار میرود، اما در مورد The French Connection کاملاً صدق میکند. فیلمهای مدرن فاقد زمختی و تیزبینی این اثر هستند و یک فیلم هیجانی که برای تودهی مخاطبان ساخته شده است، قطعاً شخصیت خاکستری اخلاقی مانند دویل را به عنوان قهرمان نشان نمیدهد؛ چه برسد به اینکه تصویر تحریکآمیز شلیک او به یک مظنون غیرمسلح را روی پوستر فیلم قرار دهد. همانطور که احتمالاً میدانید، تعقیب و گریز فوقالعادهی خودرو و قطار بهطور چریکی در اطراف بروکلین فیلمبرداری شده بود، بدون اخذ مجوزهای لازم. برخی از تصادفاتی که در فیلم نهایی میبینید حتی برنامهریزی نشده بودند و به دلیل خطای بدلکاران رخ دادهاند. حتی با وجود ثروت تکنولوژی مدرن امروز، این سکانس همچنان به شدت هیجانانگیز است و حس واقعی خطر را القا میکند، چون واقعاً هم خطرناک بوده است. The French Connection باید به عنوان یکی از بهترین فیلمهای تعقیب و گریز تاریخ شناخته شود، با توجه به اینکه شخصیتهای آن چقدر جذاب هستند، چقدر ماهرانه شبکهی داستانی حول چارنیه تنیده میشود و چقدر این تعقیب و گریز خودرو خطرناک و دیوانهوار است.
کدام فیلم تعقیب و گریز بیش از همه در ذهن شما حک شده است؟
فیلمهای تعقیب و گریز یکی از ژانرهای هیجانانگیز و پرطرفدار سینما هستند که به دلیل ایجاد تنش، هیجان، و اکشن بیوقفه، مخاطبان زیادی را به خود جذب کردهاند. این نوع فیلمها به خاطر ویژگیهای خاص خود شناخته میشوند و به خوبی میتوانند صحنههای اکشن را با عناصر دراماتیک ترکیب کنند. تعلیق و فشار روانی بر روی شخصیتهای اصلی معمولاً با صحنههای تعقیب پرخطر همراه است، که جذابیت آن را برای مخاطبان دوچندان میکند. تماشای تعقیب و گریز باعث ایجاد آدرنالین و هیجان در مخاطب میشود. این نوع فیلمها تجربهای احساسی و آنی را به مخاطب ارائه میدهند که او را درگیر میکند و تا پایان فیلم در تعلیق نگه میدارد. شما با کدام فیلم تعقیب و گریز بیشتر از همه خاطره دارید؟ نظرات خود را با ما در میان بگذارید.
منبع: Screenrant
ترسناکترین دختر یوتیوب فارسی کیه؟ میزگیم با مهدیس @mahdisiris
source