باب اسفنجی که به خاطر بیتوجهی نسبت به گری او را از دست داده، نقطه نقطه بیکینی باتم را میگردد تا بلکه بتواند اثری از حلزون دوست داشتنی خود پیدا کند. منتها او هر جایی میرود و هر کاری که انجام میدهد، دوباره به یاد گری افتاده و بغض ته گلویش را میگیرد.
اپیزود سوم از فصل چهارم سریال SpongeBob SquarePants یکی از دراماتیکترین قسمتهای تاریخ سریال است. در این قسمت، ما یکی از غمگینترین نسخههای باب اسفنجی را میبینیم که در غم دوری گری، گریه میکند و تمام شهر را به دنبالش میگردد. منتها نکته غمگینتر این است که در تمام این زمان، گری نه تنها دلش برای خانه و باب تنگ نشده بود، بلکه فکر میکرد پیش صاحب جدیدش که یک پیرزن است، زندگی خوب و شاهانهای دارد.
ماجرا از جایی آغاز میشود که باب اسفنجی در حال آوردن غذای گری به خانه است. منتها او زمانی که به خانه میرسد، یک بسته پستی عجیب را میبیند. در این بسته پستی، یک پدل بال وجود دارد که باب را به چالش میکشد. باب برای اینکه بتواند رکورد پدل بال دنیا را بزند، باید روزها و هفتهها از زندگی خود دور شود و به راکت زدن بپردازد. باب هم که تمام فکر و ذکرش درگیر زدن رکورد پدل بال شده، به کلی گری و غذایی که برای او خریده بود را فراموش میکند. در ادامه که گری گرسنگی میکشد، به سراغ باب میرود و از او غذا میخواهد. منتها باب عصبانی شده و حلزون بیچاره را از خود دور میکند.
گری دست به هر کاری میزند تا باب اسفنجی مجبور شود به او غذا دهد. منتها هر تلاش جدید نه تنها نتیجه مثبتی ندارد، بلکه باب را بیشتر عصبانی میکند. کار به جایی میرسد که باب سر گری فریاد میزند و میگوید باید او را تنها بگذارد. گری که حالا علاوه بر شکم خالی یک قلب شکسته شده هم دارد، وسایلش را جمع میکند و نه تنها از خانه بیرون میرود، بلکه از شهر بیکینی باتم هم خارج میشود. درست در همین موقع پاتریک از راه میرسد و خطاب به باب میگوید که او رکورد پدل بال را زده است. باب هم بالاخره بیخیال شکستن رکورد میشود و تصمیم میگیرد به زندگی عادی بازگردد. منتها حالا دیگر خیلی دیر شده؛ گری برای همیشه از پیش باب رفته و یک نامه خداحافظی را هم برای او نوشته است.

غم فرق گری کار میکند که بغض برای یک لحظه هم گلوی باب اسفنجی را تنها نگذارد
هنگامی که باب اسفنجی سرکار میرود، آقای خرچنگ او را ناراحت میبیند. هنگامی که دلیل این ناراحتی را جویا میشود، آشپزش را تشویق میکند تا به بیرون برود و به دنبال حیوان خانگی گم شدهاش بگردد. در زمانی که عملیات جست و جو آغاز میگردد، باب و پاتریک نمیتوانند حتی کوچکترین نشانهای از حلزون بخت برگشته پیدا کنند. در این شرایط، باب شروع به خواندن آهنگی میکند که قابلیت آب کردن یک سنگ را دارد. او در این آهنگ که Gary’s Song نام دارد، نسبت به گری ابراز پشیمانی میکند و لحظات غمگینی را رقم میزند.
بخشی از آهنگی که باب اسفنجی برای گری میخواند به این شکل است:
«گری، حالا من میدونم که اشتباه میکردم»
«من خراب کردم و تو حالا رفتی»
«گری، متاسفم که بیتوجهی کردم»
«اوه، هیچ وقت انتظار نداشتم فرار کنی و باعث بشی من احساس تهی بودن کنم»
البته در پایان این ماجراجویی گری به آغوش باب اسفنجی باز میگردد و همه دوباره دور هم جمع میشوند. ولی خب آن قسمتهایی از این اپیزود که در طی آن باب به دنبال گری میگردد، چندی از احساسیترین سکانسهای تاریخ سریال را خلق کردند. نظر شما در این باره چیست؟ دیدگاههای خود را با تیم بازار و سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
منبع: SpongeBob.fandom
داستان زندگی بزرگترین یوتوبر ماینکرافت | میزگیم با عرفان تاکسیک
source