Wp Header Logo 1123.png

تنهایی احساس قدرتمندی است. این حس می‌تواند انسان را احساسی، خشمگین و درمانده کند و او را به تصمیم‌های عجولانه و گاه نادرستی سوق دهد که وضعیت را بدتر می‌کنند. بسیاری از افراد این احساس را در زندگی شخصی خود تجربه کرده‌اند، اما بازی‌های جهان‌باز نیز می‌توانند این حس را به‌خوبی منتقل کنند.

این مطلب داستان بعضی از بازی‌ها را فاش می‌کند

برخی از بازی‌ها، بازیکن را در نقش یک بازمانده تنها در محیطی خطرناک قرار می‌دهند؛ در حالی که برخی دیگر، او را در کنار چند شخصیت دیگر می‌گذارند؛ اما ویژگی خاصی به او می‌دهند که باعث احساس طردشدگی شدید می‌شود. همچنین بازی‌هایی وجود دارند که به بازیکن حق انتخاب می‌دهند که یا با شخصیت‌های دیگر در دنیای بازی تعامل داشته باشند و یا آگاهانه خود را منزوی کنند و ماجراجویی‌شان را به‌تنهایی پیش ببرند. در هر صورت، این بازی‌های جهان‌باز در ایجاد حس انزوا، قطع ارتباط کامل و تنهایی مطلق برای بازیکن، عملکردی درخشان دارند.

۱۰. The Vanishing Of Ethan Carter

یک کارآگاه ماورایی به جستجوی پسری گمشده می‌پردازد

پاول پراسپرو، کارآگاه باتجربه‌ای که به توانایی‌های ماوراءالطبیعه مجهز است، پس از دریافت نامه‌ای از پسری محلی به نام ایتن، راهی شهر رد کریک ولی، در ایالت ویسکانسین می‌شود. اما پس از رسیدن به مقصد، متوجه می‌شود که شهر متروکه شده و خبری از ایتن نیست. بازیکنان با بهره‌گیری از توانایی‌های کارآگاهی معمولی و فراطبیعی، می‌توانند با سرعت دلخواه خود در رد کریک ولی جست‌وجو کرده و به بررسی مرگ‌ها و ناپدید شدن‌های مرموزی بپردازند که در این شهر رخ داده‌اند؛ آن هم به هر ترتیبی که خودشان انتخاب می‌کنند.

بازی جهان‌باز The Vanishing of Ethan Carter در ایجاد حس شدید تنهایی و انزوا بسیار موفق عمل می‌کند. در اصل، این بازی یک عنوان در ژانر ترسناک است؛ هرچند بیشتر ترس‌های آن بر پایه رویدادهایی شکل گرفته‌اند که پیش از ورود بازیکن به وقوع پیوسته‌اند. با این حال، این احساسات زمانی شدت می‌گیرند که به‌تدریج آشکار می‌شود پاول ممکن است تنها موجود ماوراءالطبیعه‌ای نباشد که پا به رد کریک ولی گذاشته است.

۹. The Pathless

یک شکارچی و یک عقاب به دنبال از بین بردن نفرینی خطرناک هستند

جزیره‌ای متروک، شکارچی‌ای تنها و نفرینی قدرتمند؛ این‌ها عناصر ابتدایی داستان بازی The Pathless هستند. اثری از استودیوی Giant Squid که پیش از این بازی کاوش‌محور و خلوت دیگری به نام Abzu را نیز ساخته بود. اما The Pathless تجربه‌ای متفاوت را ارائه می‌دهد. اول از همه، این بازی جهان‌باز است و از همان آغاز، کل جزیره نفرین‌شده در اختیار بازیکن قرار دارد. دوم این‌که، برخلاف زیست‌بوم شلوغ و پرجنب‌وجوش زیرآب در Abzu، در اینجا تنها موجودی که بازیکن با آن تعامل دارد، یک عقاب تنهاست.

معرفی ۱۰ بازی که با پایان خوش تمام نمی‌شوند

البته، عقاب در واقع تجسمی از «عقاب مادر» است؛ خدایی بومی که به این جزیره تعلق دارد. اما حتی این موضوع هم نمی‌تواند از شدت حس تنهایی‌ای که گیم‌پلی القا می‌کند بکاهد. شکارچی، چه خوب و چه بد، مأموریت پاک‌سازی ارواح نفرین‌شده جزیره و مقابله با قاتل خدایان در هر مرحله را پیش می‌برد. این کاری در تنهایی و دشوار است که گاه‌گاهی با حضور عقاب مادر، اندکی تسکین می‌یابد و همین ارتباط اندک، پایان بازی را به‌مراتب دردناک‌تر و تأثیرگذارتر می‌کند.

۸. No Man’s Sky

جهان چیزیست که شما از آن می‌سازید

این بازی می‌تواند به دو شکل بسیار متفاوت تجربه شود. فضای جهان‌باز No Man’s Sky آن‌قدر گسترده است که عملاً امکان ندارد به‌طور کامل کاوش شود. با این حال، کارهای زیادی برای انجام دادن وجود دارد و اگر بازیکنان به دنبال تعامل باشند، می‌توانند شخصیت‌های غیرقابل‌بازی (NPC) فراوانی را پیدا کنند، در نبردهای فضایی عظیم شرکت کنند و به ایستگاه‌های فضایی پر از فروشنده‌ها و موجودات بیگانه برای گفتگو سر بزنند. این‌ها تازه بدون در نظر گرفتن بخش چندنفره بازی است؛ بخشی که می‌تواند هرگونه حس تنهایی را کاملاً از میان ببرد.

با این حال، گزینه دیگری هم وجود دارد. بازیکنان می‌توانند خود را در یک سیاره یا در یک سیستم خورشیدی مشخص محصور کنند، پایگاه خود را بسازند و از کاوش در هر سیاره به‌تنهایی لذت ببرند. جز این‌که مسیر پیشرفت کمی پیچیده‌تر می‌شود، هیچ چیزی مانع از این رویکرد نیست. اگر بازیکنان از بخش چندنفره دوری کنند، NPCها را نادیده بگیرند و از مأموریت‌های اصلی بازی غافل شوند، با دانستن این‌که تنها موجود زنده در یک سیاره هستند، هیچ احساسی عمیق‌تر از تنهایی پیدا نخواهند کرد.

۷. The Legend Of Zelda: Breath Of The Wild

لینک این بار تنهاست

جز در سری Hyrule Warriors، یک احساس تنهایی ذاتی در بیشتر بازی‌های مجموعه The Legend of Zelda وجود دارد؛ اما این احساس به ندرت به اندازه عنوان جهان‌باز Breath of the Wild بارز بوده است. از همان ابتدا، زمانی که لینک از غار خواب زمستانی خود بیرون می‌آید، واضح است که بیشتر ماجراجویی‌هایش را به‌تنهایی انجام خواهد داد.

البته در دنیای گسترده Hylian، روستاهای کوچکی وجود دارند که چند ساکن در آن‌ها زندگی می‌کنند و دانه‌های کوروک پنهان‌شده در سراسر هایرول می‌توانند گاهی باعث شوند که لینک کمی کمتر احساس تنهایی کند. با این حال، هیچ‌کدام از این شخصیت‌ها از جایی که لینک آن‌ها را پیدا می‌کند، خارج نمی‌شوند. این موضوع به‌طور خاص، تنهایی لینک را برجسته‌تر می‌کند؛ زیرا هرچقدر هم که بازیکنان در طول سفرشان دوستانی را پیدا کنند، به محض این‌که مأموریت ادامه پیدا کند، لینک دوباره تنها می‌شود.

۶. Subnautica

دریا آن روز خشمگین بود

برای بسیاری از گیمرها، Subnautica نیاز به معرفی چندانی ندارد. این یک بازی سوروایول جهان‌باز در سبک علمی-تخیلی است که در آن بازیکنان در نقش تنها بازمانده یک کشتی که در یک سیاره اقیانوسی بیگانه سقوط کرده است، قرار می‌گیرند. آن‌ها به یک کامپیوتر دسترسی دارند، اما تنها تعامل انسانی‌ای که می‌توانند انتظار داشته باشند همین است. باقی ماجرا بر عهده‌ خودشان قرار دارد؛ در حالی که برای پیدا کردن راهی برای ترک سیاره، در آب‌ها به جست‌وجو برای منابع می‌پردازند.

تنهایی در Subnautica از همان لحظه اول مثل یک قطار باری به بازیکنان ضربه می‌زند. تنها ایستادن بر روی کپسول فرار کوچکی که در ابتدای بازی به عنوان پایگاه خانگی بازیکن عمل می‌کند و نگاه کردن به پهنای بی‌پایان آبی دریا، حس دلهره‌آوری به انسان می‌دهد. سپس، به ناچار باید تکه کوچک امنیت خود را رها کرده و به تنهایی وارد دنیای بیگانه و ناشناخته شوند. هرچه بیشتر به عمق دریا می‌روند، دنیای اطراف تاریک‌تر و ساکنان بومی سیاره بزرگ‌تر می‌شوند. بازیکنانی که ترس از دریا (تالاسوفوبیا) دارند، باید مراقب باشند.

۵. Shadow Of The Colossus

یک پسر، اسبش و یک تمدن فروپاشیده

Shadow of the Colossus به عنوان یکی از خلوت‌ترین و متروک‌ترین بازی‌های جهان‌باز که تاکنون ساخته شده، به‌خوبی شناخته شده است. بازیکنان در دنیایی کاوش می‌کنند که تقریباً هیچ چیزی در آن وجود ندارد. تنها شخصیت‌ها شامل وندر، صدای دورمین، زن بیهوش یا مرده که وندر او را با خود به همراه آورده، اسب وندر به نام اگرو و ۱۶ کولوسی باستانی هستند. از بین همه این شخصیت‌ها، تنها صدای دورمین شنیده می‌شود که او هم به شکل معماهایی رمزآلود صحبت می‌کند. این خود یک دستورالعمل برای ایجاد حس تنهایی است؛ پیش از آن‌که بازیکن حتی یک قدم به داخل دنیای بازی بردارد.

معرفی تاثیرگذارترین بازی‌های کنسول پلی استیشن ۲

وقتی بازیکنان وارد دنیای بازی می‌شوند، این حس تنهایی چند برابر شدت می‌گیرد. هیچ‌کس نیست که به آن‌ها کمک کند تا مسیرشان را به سوی کولوسی بعدی پیدا کنند؛ پس باید با استفاده از نور خورشید که از روی شمشیر وندر بازتاب می‌شود، راه خود را بیابند. تنها همراه بازیکنان یعنی اگرو، فقط با خرناس‌ها و ناله‌های خود ارتباط برقرار می‌کند. علاوه بر این، با هر سفر موفقیت‌آمیز، یک کولوسی کمتر برای پر کردن سرزمین باقی می‌ماند. در پایان بازی، وندر کاملاً تنها می‌ماند و این خود بازیکن است که با اقداماتش او را به این نقطه می‌رساند.

۴. Death Stranding

سم پورتر بریجز؛ پستچی دنیای پساآخرالزمانی

بازی دث استرندینگ از معدود عناوین تجربی جهان‌باز در میان بازی‌های AAA است؛ اما هیدئو کوجیما این توانایی را دارد که آن را به درستی اجرا کند. این بازی داستان یک پیک برای شرکت بریجز، به‌نام سم پورتر بریجز را روایت می‌کند که مأموریت دارد شبکه Chiral را گسترش دهد؛ شبکه‌ای از مراکز به‌هم‌پیوسته که با نام Knots شناخته می‌شوند و در آن‌ها تمدن پس از یک رویداد آخرالزمانی به نام دث استرندینگ همچنان ادامه دارد.

سم به ندرت به‌صورت فیزیکی با دیگران روبه‌رو می‌شود. او با انتقالات هولوگرافیکی صحبت می‌کند که محموله و مقصد را برایش مشخص می‌کنند و سپس اغلب پیاده، با آن محموله در پشت سرش به راه می‌افتد. همراه او یک بچه بریج است که در ابتدا BB نام دارد و سپس توسط سم، به اسم لو نام‌گذاری می‌شود. اما لو صحبت نمی‌کند؛ زیرا در نهایت او یک نوزاد است.

این باعث می‌شود که سم در طول سفرهای طولانی‌اش بسیاری از مکالمات یک‌طرفه را داشته باشد. گاه‌گاهی سم به افرادی برمی‌خورد که به‌صورت رو در رو با او صحبت می‌کنند؛ اما هیچ‌کدام از آن‌ها در سفرهای سم همراهش نیستند و این فقط فرصت‌هایی کوتاه برای بیرون آمدن از فضای تنهاییست که سم به‌طور عمدی برای خود انتخاب کرده است.

۳. Outer Wilds

مرگ حرارتی خورشید، جایی آکنده از تنهاییست

اگزیستانسیالیسم، احساسی عمیق از تنهاییست و تعداد کمی از بازی‌ها می‌توانند این احساس را به خوبی Outer Wilds منتقل کنند. در این بازی، بازیکنان در نقش یک کاوشگر تازه‌کار قرار دارند که سفینه و لباس فضایی خود را دریافت کرده و به فضا فرستاده می‌شود تا سیستم خورشیدی هارتیان را کاوش کند. هدف او یافتن پاسخ چندین معما از جمله دلیل انفجار نزدیک Giant’s Deep و سوالاتی در مورد انقراض تمدن باستانی نومای‌ها است. اما همه این‌ها با انفجار خورشید، متوقف می‌شود.

خوشبختانه، بازیکنان متوجه می‌شوند که در یک حلقه زمانی ۲۲ دقیقه‌ای گرفتار شده‌اند. این به آن‌ها اجازه می‌دهد که هر بار که خورشید به سوپرنووا تبدیل می‌شود، روز خود را از نو آغاز کنند و به این ترتیب، پایان سیستم خورشیدی آن‌ها واقعاً پایان کار نخواهد بود. این حلقه زمانی، حس قدرت خاصی به بازیکنان می‌دهد؛ اما در عین حال تنهایی شدیدی را نیز به همراه دارد. بازیکنان تنها کاوشگرانی نیستند که در سیستم خورشیدی قرار دارند؛ یک کاوشگر دیگر در اکثر سیارات سیستم نیز وجود دارد.

با این حال، این کاوشگران دیگر، درگیر تجربه حلقه زمانی نیستند و بنابراین هیچ‌گونه آگاهی از نابودی قریب‌الوقوع خود ندارند. این موضوع بازیکنان را تنهاتر می‌کند، چرا که اگرچه NPCهایی وجود دارند که می‌شود با آن‌ها صحبت کرد، اما سخت است که آن‌ها را به‌عنوان موجودات زنده در نظر بگیریم؛ به‌ویژه زمانی که هیچ‌کدامشان متوجه گسترش خورشید نمی‌شوند. به لطف حلقه زمانی، بازیکنان هدیه‌ای از دانش دارند که هم یک نعمت و هم یک نفرین است.

۲. The Witness

بازیکن باید خودش به جواب برسد

بازی‌های معمایی، به ندرت تمرکز زیادی بر ایجاد شخصیت‌های عمیق NPC دارند که بازیکنان بتوانند بارها و بارها با آن‌ها تعامل داشته باشند. این به این معنا نیست که چنین شخصیت‌هایی وجود ندارند، اما معمولاً تمرکز اصلی بر روی معماهاست و همه چیزهای دیگر در حاشیه قرار دارند. بازی The Witness این مفهوم را به نهایت خود می‌رساند.

بازیکنان خود را در یک جزیره وسیع و بی‌سکنه می‌یابند که پر از معماهای پیچیده است. هیچ‌گونه راهنمایی برای کمک به حل این معماها وجود ندارد و هیچ شخصی برای راهنمایی آن‌ها به سمت مسیر درست، در دسترس نیست. آن‌ها باید قوانین این معماها را خودشان رمزگشایی کنند تا بتوانند پیش بروند و پس از هر حل معما، با مجموعه جدیدی از قوانین روبه‌رو شوند.

گاهی اوقات، آن‌ها با بقایای فسیل‌شده کسانی مواجه می‌شوند که احتمالا ساکنان سابق جزیره بودند. در نهایت، بازیکنان متوجه خواهند شد که خود جزیره یک معمای بزرگ و به‌هم‌پیوسته است؛ اما این درک، چیزیست که باید خودشان به آن برسند. هیچ‌کدام از حل معماها باعث نخواهد شد که آن‌ها فرد دیگری را ملاقات کنند.

۱. The Long Dark

شایسته‌ترین‌ها باقی می‌مانند

بازی‌های سوروایول معمولاً تجربیاتی سرشار از تنهایی هستند؛ اما فقط معدودی از آن‌ها می‌توانند به اندازه بازی The Long Dark بی‌رحم و سخت باشند. این عنوان از نظر طراحی جهان‌باز است؛ اما به دلیل مکانیک‌های شدید بقا، بازیکنان با چالش‌های زیادی مواجه خواهند شد که اجازه نمی‌دهند به راحتی در دنیای بازی گشت‌وگذار کنند؛ چرا که همه چیز، از حیوانات محلی گرفته تا شرایط آب‌وهوایی، می‌توانند به طور بی‌رحمانه‌ای آن‌ها را به قتل برسانند. بازیکنان در نقش یک بازمانده از سقوط هواپیما قرار دارند که پس از یک طوفان ژئومغناطیسی در بیابان‌های کانادا گم شده است.

بهترین بازی‌های جهان باز که اجازه مدیریت پایگاه و شهر را به شما می‌دهند

برای انصاف در مورد بازی The Long Dark باید گفت که حالت داستانی آن با عنوان Wintermute شامل تعداد زیادی NPC است؛ از جمله یک شخصیت پزشک هم‌سفر که در بیشتر مراحل بازی حضور مستمری دارد. با این حال، در حالت سوروایول، تمامی این NPCها یا مرده‌اند و یا گم شده‌اند و بازیکن کاملاً به حال خود رها می‌شود. در این حالت، بازیکنان باید گرسنگی، تشنگی و دمای بدن خود را مدیریت کنند و همچنین با خطرات بیابان یخ‌زده روبه‌رو شوند و احتمال آسیب‌های جدی را بپذیرند. هیچ‌کدام از محیط‌های جهان‌باز نمی‌توانند به اندازه The Long Dark احساس تنهایی و بی‌پناهی را برای بازیکنان ایجاد کنند.

نظر شما درمورد این مطلب چیست؟ اگر شما هم بازی مناسب دیگری را می‌شناسید، نام آن را از طریق کامنت با تیم بازار و دیگران به اشتراک بگذارید.

منبع: Gamerant 


همه یوتیوب فارسی رو جاج کردیم! میزگیم با پیکسی پریسا

میزگیم پیکسی پریسا

Loading

source

shakotardid.ir

توسط shakotardid.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *