تالابها از جمله مولدترین محیطهای جهان و گهوارههای تنوع زیستی هستند که با فراهم ساختن آب و قابلیت زادآوری اولیه، نقش مهمی در بقای گونههای بیشماری از گیاهان و جانوران وابسته به خود ایفا میکنند و به تجدید ذخیره آبهای زیرزمینی کمــک کرده و مانند فیلترهایــی برای آلودگیهای طبیعــی کاربرد دارند. با وجود تمام فوایدی که تالابها دارند، برخی از آنها در سطح جهان به مرور به سمت نابودی کشیده میشوند.
براین اساس کنوانســیون رامسر طی ســالیان متمادی از فعالیت خود توانسته است ضمــن جلب نظر افکار عمومی، جهانیان را از تأثیر و اهمیت قابل توجه این جلوههای بدیع در زندگی انســان و بقای موجودات زنده آگاه سازد و رغبت کشــورهای جهــان را در همکاری با این نهاد گســترش دهد. با این حال عمده تالابها به ویژه در ایران وضعیت خوبی ندارند و دهها زیستبوم آبی به مرحله خشکیدگی رسیدهاند.
احمدرضا لاهیجان زاده، معاون محیط زیست دریایی و تالاب های سازمان حفاظت محیط زیست بهتازگی در نشستی با رسانهها از شرایط نامطلوب این پهنههای آبی خبر داده و گفته است: در گذشته، تغذیه سفرههای زیرزمینی از طریق تالابها و جریانهای سطحی در زمانهای پرآبی انجام میشد.اما امروز به دلیل برداشت بیرویه از منابع زیرزمینی، این چرخه برعکس شده و تالابها عملاً به منبع برداشت آب تبدیل شدهاند. به عنوان مثال در حوضه آبریز تالاب پریشان، ۴۹۰ حلقه چاه غیرمجاز فعال هستند و این تعداد چاه باعث شده که هر آبی که وارد تالاب میشود، به سرعت تخلیه شود حتی اگر آب سطحی هم به سمت مزارع هدایت نشود، همچنان سفرههای زیرزمینی آن را جذب میکنند و تالاب خشک باقی میماند. هرچه که از منابع آبی برداشت میشود، از نیاز واقعی منطقه کم میکند. اگر در یک حوضه آبریز مدیریت صحیحی وجود داشته باشد، تالاب آن خشک نخواهد بود. خشک بودن تالابها نشانهای روشن از نبود مدیریت صحیح در حوزه منابع آبی است.
لاهیجان زاده در ادامه به تبعات این مسئله اشاره و عنوان کرده است: بر اساس مطالعات سال ۱۳۹۸، حدود ۴۵۰ هزار هکتار از اراضی کشور مستعد تبدیل شدن به کانونهای گرد و غبار هستند و این عدد میتواند در تابستان، با تشدید گرما و کاهش رطوبت خاک،
تایک میلیون و ۴۵۰ هزار هکتار نیز افزایش یابد. این وضعیت میتواند به فجایعی همانند دهه ۹۰ در خوزستان منجر شود که گرد و غبار شدید، علاوه بر خسارات زیستمحیطی، مسائل اجتماعی و امنیتی از جمله مهاجرتهای گسترده را به دنبال داشت. به عنوان نمونه در آن سالها بیش از ۱۰ هزار درخواست انتقال از سوی معلمان برای خروج از خوزستان ثبت شد
معاون محیط زیست دریایی و تالاب های سازمان حفاظت محیط زیست به وضعیت بحرانی دیگر تالابهای کشور اشاره و مطرح کرده است: در تالاب هامون و جازموریان نیز وضعیت به همین اندازه نگرانکننده است. متأسفانه بخش زیادی از تالابها در کشور خشک شدهاند و برخی از آنها بالاترین درصد آسیب را به خود اختصاص دادهاند، این شرایط به روشنی نشان میدهد که اگر مدیریت یکپارچه منابع آبی اعمال نشود، بحرانهای محیط زیستی به بحرانهای اجتماعی، امنیتی و اقتصادی تبدیل خواهند شد.
اکنون که باید بهطور جدی سیاستگذاری و برنامهریزی دقیقتری برای نجات تالابها و منابع آبی کشور انجام شود، زهرا انوشه، صاحبنظر در حوزه مسائل زیستمحیطی، راههای نرفته در حوزه تالابها را به رشته تحریر درآورده است. مطابق دیدگاه او، «کارکردها و خدمات اکوسیستمی ارزنده و حیاتی تالابها برای بهبود اقلیم، حفظ و تقویت تنوع زیستی، تغذیۀ خاک، تصفیۀ آب، کاهش آثار ویرانگر بلایای طبیعی بهویژه سیل و حتی حفظ و ارتقای کیفیت زیست انسانهای مجاور تالابها و … بارها مرور شده است، اما این آگاهی هنوز نتوانسته جلوی روند نگرانکنندۀ زوال تالابها را در کشور ما و بسیاری از مناطق جهان بگیرد و همچنان کشورهای معدودی به مدد اقلیم مرطوب و ندرتاً سیاستها، استراتژیها و اقدامات مؤثر توانستهاند این گنجینههای زیستی را از گزند آثار فعالیتهای گوناگون بشر و پیامد بلافصل آن، یعنی تغییرات اقلیمی حفظ و احیاء کنند.»
نگارنده معتقد است: کارنامۀ سالها تجربۀ مدیریت تالاب در ایران، وضعیت قابل دفاعی ندارد، نگاهی به صفحۀ ایران در پایگاه اینترنتی کنوانسیون رامسر نیز گواهی بهتر از این نمیدهد. در بخش گزارشات مربوط به مدیریت تالابها سه گزارش قدیمی از سالهای ۲۰۱۰ (تالاب پریشان و دریاچه ارومیه) و سال ۲۰۱۱ (تالاب شادگان) دیده میشود که امروز با گذشت حدود ۱۴ سال از این گزارشها، نخوانده میتوان اثربخشی اقدامات صورتگرفته را از وضعیت کنونی این سه سایت ارزیابی کرد.
انوشه در بخش دیگری از مطلب خود که در هفته نامه صنوبر منتشر شده، با گریزی به طرح حفاظت از تالابهای ایران که از سال ۲۰۰۵ آغاز شده، نوشته است: «این طرح مجموعه اهداف و اقداماتی را غالباً با محوریت جوامع انسانی مجاور تالابها (اعم از ترویج معیشت پایدار، آگاهیرسانی و ترغیب به مشارکت ذینفعان در امر حفاظت) دنبال کرده است. لیکن به گفتۀ یکی از کارشناسان فعال در پروژههای احیای تالابها، آنچه که تاکنون مانع از اثربخشی این اقدامات بوده است، «عدم مسئلهیابی درست» در زمینۀ مسائل تالابها و دریاچههای کشور بوده است. بهطور مثال، نگاهی به گزارشهای مدیریت تالاب در کشور همسایۀ خودمان ترکیه، که در حفظ و احیای چند تالاب خود عملکرد نسبتاً موفقی داشته است نشان میدهد که اولین قدم برای حفاظت و مدیریت تالاب در این کشور، انجام مطالعات منظم پیرامون ویژگیهای فیزیکی و فنی تالاب از قبیل مطالعات عمقسنجی، پایش کمیت و کیفیت و ترکیبات آب تالابها، پایش دقیق زیستمندان تالاب، خاکشناسی و… بوده است.»
اهمیت این مطالعات آنجا مشخص میشود که بهطور مثال در ایران بر سر مسئلهیابی رو به خشکی رفتن دریاچۀ ارومیه همچنان مناقشه است و برخی کارشناسان امر بر این باورند که اساساً مسئلۀ دریاچۀ ارومیه کاهش عمق آن بر اثر انباشت رسوبات نمکی بوده است که تأثیرپذیری این دریاچه از تغییرات اقلیمی را در مقایسه با دریاچۀ وان که به فاصلۀ کمی (حدود ۱۰۰-۲۰۰ کیلومتر) از آن در کشور ترکیه قرار دارد، شدت بخشیده است، با این توضیح که عمق دریاچۀ ارومیه حدود ۶ الی ۷ متر و عمق دریاچۀ وان حدود ۲۷ متر است و از فاصلۀ جغرافیایی نسبتاً کم دو دریاچه انتظار میرود تحت تأثیرات اقلیمی یا دیگر تأثیرات نسبتاً مشابهی قرار داشته باشند. اما در گزارشهای مربوط به «طرح حفاظت از تالابهای ایران»، دستکم در اسنادی که در پایگاه اینترنتی این طرح قابل مشاهده و بررسی است، چنین اطلاعات دقیق، بهروز و مدونی از تالابهای ایران به چشم نمیخورد و اطلاعات فنی موجود، اولاً مربوط به چند سایت مشخص، قدیمی و بسیار کلی است.
اقدام دیگری که انوشه بهعنوان حلقههای مفقودۀ کشور در فراهم آوردن زمینههای قانونی حفظ تالابها به آن اشاره کرده، تامل برانگیز است. نگارنده در این زمینه نوشته است: پیشتر از تدوین قوانین و آییننامههای تازه، اصلاح یا در صورت لزوم ابطال قوانین مضر موجود است. که باز هم نمونۀ آن را میتوان از ترکیه مثال آورد که در سال ۲۰۱۹ تبصرۀ اضافه شده به مادۀ ۱۰ آییننامۀ حفاظت از تالابهای این کشور را به دلیل آنکه زمینهساز احداث «مناطق صنعتی سازمانیافته مبتنی بر تولیدات کشاورزی» در مناطق حائل بر تالابهای این کشور بود، ابطال شد و بازنگری قوانین کشور، بیشتر در حوزۀ وظایف و اختیارات وزارتخانهها و سازمانهایی غیر از سازمان محیطزیست، حتماً دنبالکننده را به مسیرهایی میرساند که به شکل مستقیم یا غیرمستقیم، در حال خنثیسازی اقدامات و رویکردهای هرچند محدود جاری برای حفظ تالابهای کشور هستند و این مجهول را آشکار میسازد که اساساً چرا با وجود پرداخت حقابۀ بسیاری از تالابهای کشور توسط وزارت نیرو، بر خلاف آدرس غلطی که بعضاً رسانهها بر اثر اطلاعات ناقص یا دیگر دلایل میدهند، چیزی از این سهم به تالابهای ما نمیرسد.
انوشه خاطرنشان کرده است: در این شرایط چطور میتوان با اطمینان ادعا کرد که مسئلۀ هریک از تالابهای کشوری مثل ایران با این پهنۀ جغرافیایی و تنوع ژئومورفولوژیک، اقلیمی و جمعیتی دقیقاً چیست و آیا نسخۀ درمان یک منطقه به کار منطقۀ دیگر میآید یا خیر؟ شاید درد تالاب پریشان با دریاچۀ ارومیه متفاوت باشد. آیا شیوههایی مثل ایجاد میکروتالابها، در تجربۀ موفقی که کشور هلند در احیای تالاب های خود داشته در بخشهایی از ایران میتواند مؤثر باشد؟ اگر هلند در دل اروپاست و رطوبت کافی دارد، آیا تا کنون به تجربههای موفق برخی کشورهای خشکاقلیم، نظیر کشورهای افریقایی نگاه کردهایم؟ بهجز هدفگذاری بر جوامع بومی، به تکنیکهایی نظیر کنترل فرسایش و کاهش رسوبگذاری در تالابها و افزایش جذب نزولات جوی با راهکارهای سازهای فکر کردهایم؟ آیا در همان حوزۀ جوامع بومی، بهجز تشویق و ترویج معیشت پایدار، بستر و زیرساختهای تقویت بازارهای پایدار این جوامع و تسهیلات حمایتی غیرشعاری و غیرنمادین را فراهم کردهایم؟ کلید اثربخشی کار فرهنگی و مشارکتی و ترویجی، تحکیم پایههای علمی، فنی و زیرساختی است، فهم درست مسئله بسته به شرایط جامع هر منطقه است، تا این برنامهها منجر به اتلاف وقت و سرمایه و آنطور که شاهدیم عاری از اثر و فایده نشود.
source