Wp Header Logo 2298.png


عصرایران در مطلبی نوشت: در نظرسنجی رسمی سال گذشته، بیش از نیمی از مردم اعلام کرده‌اند به صداوسیما اعتماد «کم» یا «خیلی کم» دارند. این رقم صرفاً یک داده آماری نیست؛ بلکه نشانه‌ای از بحران اعتماد و فریادی خاموش از دل جامعه‌ای است که دیگر خود را در آیینه رسانه نمی‌بیند. 

دلیل این بی‌اعتمادی روشن است. مردم در زندگی روزمره‌شان با تورم، بیکاری، فساد و تبعیض مواجه‌اند، اما در قاب تلویزیون، گویی جامعه‌ای موازی به تصویر کشیده می‌شود؛ جامعه‌ای پُرنشاط، بدون چالش، با اولویت‌هایی بیگانه با واقعیت‌های مردم. این شکاف میان واقعیت زیسته مردم و روایت رسمی رسانه، شکافی عمیق و پُرهزینه است. مردمی که خروجی‌های سیاست‌گذاری‌ها را با تمام وجود حس می‌کنند، حالا دیگر رسانه‌ای ندارند که علت آن را نیز شفاف برایشان روایت کند. 

تأسف‌بارتر آنکه در بزنگاه‌هایی که امکان جبران، بازسازی اعتماد و بازتعریف کارکرد رسانه ملی وجود داشت، مدیریت سازمان همچنان بر مسیر گذشته پافشاری کرده است. نمونه روشن آن، جنگ ۱۲ روزه اخیر بود که فرصتی برای آشتی با مخاطبان، برای اصلاح گذشته، برای بازگرداندن سرمایه‌های انسانی و رسانه‌ای پدید آمد، اما نه‌تنها این فرصت از دست رفت، بلکه تصمیم‌گیران سازمان لحظه‌ای در درستی روش خود تردید نکردند؛ گویی مسیر انکار و حذف، یک سرنوشت محتوم است. 

ما با رسانه‌ای مواجهیم که نه‌تنها تنوع سلیقه‌ها را بازتاب نمی‌دهد، بلکه به حذف و توبیخ آنانی می‌پردازد که در صف اول دفاع از کشور ایستاده‌اند. صداوسیمایی که می‌بایست بسترساز همبستگی ملی باشد، اکنون به مانعی در برابر انسجام اجتماعی بدل شده است. چراکه ایده دفاع ملی را تنها در چارچوب گفتمان هسته سخت خود تعریف می‌کند و از بازتاب صداهای متنوعی که می‌خواهند از کشور دفاع کنند، پرهیز دارد. 

در چنین شرایطی، تغییر در رویکرد فکری صداوسیما، یکی از کم‌هزینه‌ترین و پُربازده‌ترین اقدامات ممکن است. اقدامی که می‌تواند پیام مثبتی از تمایل به اصلاح به جامعه ارسال کند، اما پافشاری بر حفظ وضع موجود، نشانه‌ای از عمق مسئله است. اینجا دیگر بحث بر سر اشخاصی همچون پیمان جبلی یا وحید جلیلی نیست؛ موضوع، جریانی فکری است که سازمان را در اختیار گرفته و حتی کوچک‌ترین احتمال خطا را نیز برنمی‌تابد. 

تغییر این جریان فکری، می‌تواند نشانه‌ای از اراده نظام برای بازسازی رابطه‌ای گسسته باشد. رابطه‌ای که جامعه، به‌واسطه سرعت تحولاتش، از فرآیندهای تصمیم‌گیری رسمی سبقت گرفته است و اگر این فاصله پُر نشود، مردم به‌طور فزاینده‌ای دورتر خواهند شد؛ همان‌گونه که سال‌هاست تحلیل، روایت و خبر را نه از تلویزیون، بلکه از فضای مجازی، ماهواره و رسانه‌های اجتماعی دنبال می‌کنند. 

نباید فراموش کرد که بازسازی این رابطه، پیش از هر چیز نیازمند احیای کانال‌های ارتباطی مؤثر است. و در وضعیت کنونی، صداوسیما چنین نقشی ایفا نمی‌کند، که خود به عاملی برای تعمیق اختلال تبدیل شده است. جامعه امروز ایران تشنه شنیده‌شدن، شفافیت، همدلی و گفت‌وگوست. اگر این نیازهای اساسی نادیده گرفته شود، سرمایه اجتماعی با سرعت بیشتری فرو خواهد ریخت، و بازیابی آن به‌مراتب دشوارتر و پرهزینه‌تر خواهد شد. 

امروز حل بحران ناکارآمدی، بدون ترمیم رابطه حاکمیت با جامعه ممکن نیست. و این ترمیم، بدون بازتعریف نقش رسانه ملی، تحقق نخواهد یافت. صداوسیما اگر به مسئولیت تاریخی خود آگاه شود، می‌تواند طلایه‌دار فصلی نوین در تعامل حاکمیت و ملت باشد، اما اگر همچنان بر مسیر گذشته اصرار ورزد، دیر یا زود به نهادی بی‌اثر و بی‌مخاطب بدل خواهد شد. هنوز می‌توان انتخاب کرد؛ انتخاب میان یک رسانه زنده و یک دستگاه ازکارافتاده و مهجور.

نویسنده:  قادر باستانی تبریزی

source

shakotardid.ir

توسط shakotardid.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *