انیمیشن شرکت هیولاها (Monsters, Inc.) یا به قول برخی دیگر کارخانه هیولاها، بخش بزرگی از خاطرات شیرین کودکی بسیاری از ما است. این انیمیشن که جزو آثار شاخص شرکت پیکسار محسوب میشود، داستانش را حول محور هیولاهایی تعریف میکند که میخواهند با ترساندن بچهها به انرژی برسند.
انیمیشن شرکت هیولاها که در سال ۲۰۰۱ اکران شد، چهارمین فیلم بزرگ شرکت پیکسار و بدون شک یکی از بهترینهای آن است. پیت داکتر که نزد بسیاری از افراد نماد پیکسار محسوب میشود، به کارگردانی این اثر پرداخت و حقیقتا بهترین نتیجه ممکن را به بار آورد. ترکیب ایده داستانی متفاوت، جلوههای بصری، شخصیتپردازی، طراحی مدلها و… همگی در بالاترین سطح قرار داشتند. به اعتقاد بسیاری از افراد، Monsters, Inc در کنار داستان اسباب بازی، بهترین ساخته تاریخ پیکسار به شمار میرود.
شرکت هیولاها را هم مردم دوست داشتند و هم منتقدها. نتیجه این محبوبیت باعث شد که اثر بزرگ پیکسار و دیزنی، چیزی حدود ۵۶۳ میلیون دلار بفروشد و پول درشتی به جیب شرکت ناشر بریزد. علاوه بر این، میانگین نمرات این انیمیشن سینمایی در Rotten Tomatoes به عدد ۹۶ رسید که در نوع خود فوقالعاده است؛ به گونهای که تنها آثاری معدود بالای آن قرار میگیرند. البته که پیکسار پس از اکران اولین بیخیال این فرنچایز نشد. آنها در سال ۲۰۱۲ اثر مذکور را در سینماها سهبعدی مجددا اکران کردند و در سال ۲۰۱۳، به اکران فیلم پیشدرآمد آن با نام دانشگاه هیولاها پرداختند. هرچند که دانشگاه هیولاها به اندازه نسخه اورجینال موفق نبود، اما بدون شک جذابیتهای خاص خود را داشت.
اما داستان انیمیشن شرکت هیولاها در چه بارهای است که با این حجم از تحسین و تمجید در موردش صحبت میکنیم؟ داستان فیلم در شهری به اسم مانستروپلیس تعریف میشود که تمامی ساکنین آن هیولاها هستند. ساکنین شهر مذکور نیاز به انرژی دارند و برای دستیابی به این انرژی، شیوه فوقالعاده خلاقانهای را به کار بردند. آنها یک شرکت تولید نیرو تأسیس کردند که منبع آن، جیغ حاصل از ترس بچههای انسانها است. به تعریف صریحتر، یک سری هیولاهای حرفهای با تجهیزات پیشرفته و به هنگام شب وارد اتاق خواب بچهها میشوند و آنها را میترسانند. هرچقدر که بچهها بیشتر بترسند و جیغ بلندتری سر دهند، انرژی بیشتری تولید میشود. بنابراین هر هیولایی که ترسناکتر باشد، کارمند بهتر و نمونهتری است.
شخصیتهای اصلی داستان دو همکار با نامهای مایک وازوفسکی و سالیوان هستند که در شرکت هیولاها از بقیه بهتر کار میکنند. مایک هوش مرکزی ماموریتها است و سالیوان، به لطف جثه بزرگ و تواناییهایش در ترساندن بچهها، به عنوان مرد عمل وارد اتاق خواب بچهها میشود. اما موضوع این است که هیولاها در زندگی عادی اصلا شبیه آنچه که ما در ذهن داریم نیستند. آنها مانند تمدنهای انسان با صلح در کنار هم به زندگی میپردازند و فقط برای تولید انرژی سعی میکنند ترسناک باشند. به همین خاطر، آنها احساس دارند و هر موجودی که احساس داشته باشد، نقطه ضعف خواهد داشت.

در دنیای شرکت هیولاها، خود آنها از انسانها میترسند
مایک و سالیوان به عنوان کارمندهای برتر شرکت هیولاها همیشه کارشان را به خوبی انجام میدادند. اما یک روز که سالیوان از اتاق خواب یک دختربچه بازگشت، همه چیز تغییر کرد. این دختربچه به شکل مخفیانهای وارد دنیای هیولاها شد که در آن دنیا، خودش برای هیولاها ترسناک است. هیولاهای شهر مانستروپلیس به شدت از انسانها میترسند و قضیه ترساندن کودکان در هنگام شب یک استثنا است. دختربچهای که با سالیوان از اتاق خارج میشود، در ابتدا ترسناک به نظر میرسد. اما سالیوان به تدریج به او علاقه پیدا میکند و متوجه میشود که دلیلی برای ترسیدن از این بچه ندارد. منتها خب همه هیولاها این موضوع را درک نمیکنند و داستان از همین نقطه پیچیدهتر میشود.
جالب است بدانید ایدهی اصلی انیمیشن شرکت هیولاها از خاطرات دوران کودکی یکی از نویسندگان پیکسار سرچشمه گرفته. او در کودکی، مانند بسیاری از کودکان دیگر، از هیولاهایی که تصور میکرد درون کمد اتاق خوابش زندگی میکنند، وحشت داشت. همین ترس کودکانه، الهامبخش شکلگیری داستانی شد که بعدها به یکی از آثار برجسته استودیوی پیکسار تبدیل شد. تیم خلاق پیکسار با بهرهگیری از این دغدغه ذهنی رایج در میان کودکان، موفق شد جهانی تخیلی خلق کند که در آن هیولاها نه تنها ترسناک نیستند، بلکه خودشان با چالشهایی انسانی مواجهاند. این نگاه خلاقانه به ترس و پشتصحنهی آن، یکی از نقاط قوت فیلم به شمار میرود.
نظر شما در این باره چیست؟ دیدگاههای خود را با تیم بازار و سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
منبع: Disney.fandom
source