فرارو- بسیاری گلستان سعدی را مهمترین نثر تاریخ ادبیات فارسی میدانند. مطالعه حکایات گلستان، علاوه بر لذت ادبی، آموزنده هم هست. سعدی در گلستان زیبایی را به آموزندگی گره زده و این مسئله مطالعه گلستان را تبدیل به امری واجب میکند.
به گزارش فرارو، الفت با ادبیات در فرهنگ ما ایرانیان ریشههای بسیار طولانیمدتی دارد. در این بین نام سعدی همیشه در صدر جدول بوده است. سعدی را میتوان از آن دسته از شاعرانی دانست که قرنهاست در میان فارسی زبانان و دیگر اقوام جهان با اقبال و استقبال مواجه بوده است.
گلستان سعدی؛ گنجینهای رایگان برای ایرانیان
گلستان سعدی در هشت باب به نگارش درآمده است. غالب حکایتها در هر باب موضوع مشخصی دارد. با این حال با گشت و گذار در اوراق گلستان، در هر سطر میتوان با حکایتی رو به رو شد که میتواند نگاه ما را به جهان تغییر بدهد.
باب اول گلستان با عنوان «در سیرت پادشاهان» درسهای بسیار مهمی درباره ساز و کار قدرت در یک جامعه به ما میدهد. سعدی در باب دوم و ذیل عنوان «در اخلاق درویشان» مسائلی را مطرح میکند که دقیقا در نقطه مقابله مسائل باب اول هستند. در این باب سعدی اصول صبر و استقامت و حقخواهی را به منصه ظهور میگذارد. در باب سوم گلستان، با عنوان «در فضیلت قناعت» با بررسی مسائلی از قبیل رضایت به زندگی و سازش با آن در عین مطالبهگری رو به رو هستیم. باب چهارم، سکوت و خاموشی و محاسن آن را مورد بحث قرار میدهد و این موضوع از عنوان باب چهارم یعنی «در فواید خاموشی» کاملا مشخص است. باب پنجم، «در عشق و جوانی»، باب ششم، «در ضعف و پیری»، باب هفتم «در تاثیر تربیت» و باب هشتم « در آداب صحبت» نامگذاری شدهاند که هر کدام دارای تعدادی جکایت آموزنده و شیرین در مورد مسائل مختلف هستند.
نکته جالب اینکه سعدی در نگارش گلستان سعی داشته تا تمام وجوه انسانی را مد نظر قرار بدهد. همانطور که میبینید، بابی را به جوانی و بابی را پیری اختصاص داده و دقیقا پس از فصلی که در آن از سیرت پادشاهان سخت میگوید، نگاهی هم به ساز و کار زندگی درویشان دارد. این مسئله سعدی را به حکیمی چندوجهی بدل کرده است که میتوان از او چیزهای زیادی آموخت.
بدیهی است که در مطالعه گلستان سعدی باید سعدی را از زاویهدید زمانه او مورد بررسی قرار داد و در نهایت آموزههای او را با نگاه به زمانهای که در آن زندگی میکنیم به کار ببندیم.
حکایت
یکی از پادشاهانِ پیشین در رعایتِ مملکت سستی کردی و لشکر به سختی داشتی لاجرم دشمنی صعب روی نهاد همه پشت بدادند.
چو دارند گنج از سپاهی دریغ
دریغ آیدش دست بردن به تیغ
یکی را از آنان که غَدْر کردند با من دَمِ دوستی بود، ملامت کردم و گفتم: دون است و بیسپاس و سِفله و ناحقشناس که به اندک تغیّر ِحال از مخدومِ قدیم برگردد و حقوقِ نعمتِ سالها در نوردد. گفت: ار به کرم معذور داری شاید، که اسبم در این واقعه بیجو بود و نمدزین به گرو، و سلطان که به زر بر سپاهی بخیلی کند، با او به جان جوانمردی نتوان کرد.
زر بده مردِ سپاهی را تا سر بنهد
و گرش زر ندهی، سر بنهد در عالم
اِذا شَبِعَ الْکَمِیُّ یَصُولُ بَطشاً
وَ خاوِی الْبَطْنِ یَبْطُشُ بِالفِرارِ
در حکایتی که از باب اول گلستان خواندیم، همانطور که پیشتر هم اشاره شد، سعدی ساز و کار ارتباط قدرت را با مردم مورد بررسی قرار میدهد. مردم یک جامعه برای اینکه ارتباط دوستانهای با گردانندگان آن داشته باشند، در ابندا باید احساس آسایش و رفاه داشته باشند. سعدی به خوبی در این حکایت ما را با ارتباط دوگانه و رفت و برگشتی مردم با حاکمین و حاکمین با مردم آشنا میکند.
حکایت
یاد دارم که در ایام طُفولیّت مُتَعَبِّد بودمی و شبخیز و مُوْلَعِ زهد و پرهیز.
شبی در خدمتِ پدر، رَحْمَةُ اللهِ عَلَیْهِ، نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته و مُصْحَفِ عزیز بر کنار گرفته و طایفهای گردِ ما خفته.
پدر را گفتم: از اینان یکی سر بر نمیدارد که دوگانهای بگزارد. چنان خوابِ غفلت بردهاند که گویی نخفتهاند که مردهاند.
گفت: جانِ پدر! تو نیز اگر بخفتی به از آن که در پوستینِ خلق افتی.
نبیند مدّعی جز خویشتن را
که دارد پرده پندار در پیش
گرت چشمِ خدا بینی ببخشند
نبینی هیچکس عاجزتر از خویش
در این حکایت که از باب دوم گلستان، یعنی «در اخلاق درویشان» خواندیم، سعدی سرککشیدن در زندگی دیگران و دخالت در امور دیگران را تا آنجا قبیح و زشت میداند که نخواندن نماز را بر خواندن نماز در حین عیبجویی از دیگران برتر میبیند.
حکایت
درویشی را ضَرورتی پیش آمد.
کسی گفت: فلانْ نعمتی دارد بیقیاس، اگر بر حاجتِ تو واقف گردد، همانا که در قَضایِ آن توقّف روا ندارد.
گفت: من او را ندانم.
گفت: مَنَت رهبری کنم.
دستش گرفت تا به منزلِ آن شخص درآورد.
یکی را دید لب فروهشته و تند نشسته.
برگشت و سخن نگفت.
کسی گفتش: چه کردی؟
گفت: عطایِ او را به لِقایِ او بخشیدم.
مَبَر حاجت به نزدیکِ تُرُشروی
که از خوی بدش فرسوده گردی
اگر گویی غمِ دل، با کسی گوی
که از رویَش به نقدْ آسوده گردی
همانطور که گفته شد، فصل سوم گلستان سعدی با عنوان «در فضیلت قناعت» در باب روبرگرداندن از زیادهخواهی است. در حکایتی که خواندیم، سعدی مخاطب را از بردن نیازهای خود نزد انسانهای بدخلق و بدرفتار نهی میکند. واضح است که ضربالمثل «عطای کسی را بر لقایش بخشیدن» هم از همین حکایت سعدی ریشه گرفته و تا به امروز نیز در حافظه تاریخی مردم ایران باقی مانده است.
source