موفقیت یک اثر همیشه وابسته به مؤلفههای هنری نیست. ممکن است بتوان به یک اثر نقدهای هنری متعددی وارد دانست، اما نمیتوان موفقیت آن را انکار کرد. فرقی ندارد «سلام فرمانده» باشد یا «پایتخت ۷»، وقتی اثری تبدیل به پدیده شد، بحث در مورد قوت و ضعف هنری آن چیزی شبیه خود را به آن راه زدن است.
فرقی ندارد طرفدار پایتخت باشیم یا نه، باید بپذیریم فصل هفتم این سریال به یک موفقیت بینظیر در جذب مخاطب تبدیل شد و جز برخی دوستداران حرفهای هنر هفتم، همه اقشار را راضی کرد. پایتخت این موفقیت را بیشتر مدیون وفاداری خود به ایده ابتداییاش است: سادگی، معمولی بودن و تلاش برای انعکاس زندگی روزمره مردم در قاب تلویزیون.
این مؤلفه هرچند الزاما یک مؤلفه فرمی و هنری به حساب نمیآید اما هوش رسانهای ویژهای میطلبد. پایتخت تلاش میکند سؤالاتش را با زندگی مردم پاسخ دهد. مثلا هما چرا لاغر شده؟ او رژیم فستینگ گرفته، همان چیزی که این روزها به گوش همه مردم رسیده است. او همچنین کلاسهای کنترل خشم میرود، که خیلی از مردم با آن در اینستاگرام آشنا شدهاند.
خانواده آنها با هم مافیا بازی میکنند، در محاوراتشان از تکههای فضای مجازی به کرات استفاده میکنند و فکر و ذکرشان دلار است. آنها یک خانواده کاملا معمولیاند که اتفاقاتی کاملا غیرمعمولی برایشان میافتد. وقتی توانستی با ایجاد یک خانواده با ویژگیهای فراگیر جامعه ایران خلق کنی، میتوانی با گنجاندن اتفاقاتی مثل حمله گراز و خرس و اصابت شهابسنگ و سفر مریخ و پراید پرنده و داماد تاجیکی و… به فرمول جذابیت دست پیدا کنی.
پایتخت به بهرهگیری از همنشینی تضادها ادامه میدهد و تراژدی و کمدی را هم کنار هم مینشاند؛ بهطوری که صحنه تراژدی، دیگر رنگ و بویی از کمدی ندارد. صحنه جر و بحث بهتاش و نقی در کمپر و صحنه لو رفتن خدعه علیه نقی در خانه اوس موسی، حالا حالاها از حافظه مخاطبان پایتخت حذف نمیشود و هر دوی این صحنهها کاملا تراژیک بودند. مردم دوست دارند به موقعیتی بخندند که از واقعیت فاصله چندانی نداشته باشد و همچنین دوست دارند با صحنهای گریه کنند که خیالشان راحت باشد تلخیاش دوام چندانی ندارد. نماد این تضاد، نقی و هماست. هما شخصیت یک سریال کمدی نیست و موقعیتهای جدی خلق میکند. نقی اما از بسیاری از فضیلتهای اخلاقی هما بیبهره است اما این چیزی از پیوند عمیق بین این دو نمیکاهد. پایتخت با تضادها میخنداند و میگریاند. اول تضاد را به نمایش میگذارد و سپس شیرینی پیوند را به مخاطب میچشاند.
این فرمول تضاد و پیوند، راز ماندگاری پایتخت است. در نهایت، پایتخت با تکیه بر همین فرمول ساده اما عمیق، به چیزی فراتر از یک سریال تبدیل شده است: یک آیینه. آیینهای که در آن، هم میخندیم، هم گریه میکنیم، هم خودمان را میبینیم و هم آرزوهایمان را. این سریال، با همه سادگی ظاهریاش، توانسته رگ خواب مخاطب ایرانی را پیدا کند و به او یادآوری کند که زندگی، با تمام فراز و نشیبهایش، ارزش خندیدن و گریستن را دارد. شاید به همین خاطر است که هر بار نام پایتخت به میان میآید، چشمها برق میزند و لبها به خنده باز میشود؛ چون پایتخت، قصه خود ماست.
نوشته در ستایش سریال ملی اولین بار در روزنامه رسالت. پدیدار شد.
source