بازی The Midnight Walk دقیقا مانند نامش عمل خواهد کرد. اینطور بگویم که اگر The Midnight Walk را تجربه کنید و بعد بروید در شب کمی قدم بزنید، ناخودآگاه خواهید دید که به داستان این اثر فکر میکنید. چقدر رخ داده است که وقتی یک بازی را استارت میکنید کنترل زمان را از دست بدهید؟ این روزها این مدل از بازیها آنقدر یافت نمیشوند اما من به شما قول میدهم که این همانی است که دنبالش هستید، زیبا و مسحور کننده.
بازی The Midnight Walk با یک ایده جدید پا به میدان گذاشته است، یک ایده که به معنای واقعی کلمه پخت و پز در آن صورت گرفته است. The Midnight Walk که فقط برای پلیاتسیشن ۵ و ویندوز منتشر شده است، نسخه VR هم دارد که عملکرد مثبتی در آن نشان داده است اما از بحث اصلی دور نشویم، یک اثر با ظاهری عجیب و غریب آمده تا با یک ایده ناب، خلاقیت و استاپموشن ما را به دل تاریکی ببرد تا نور را برایمان به ارمغان بیآورد پس در نقد و بررسی بازی The Midnight Walk همراه مجله بازار باشید.
بازی The Midnight Walk، تاریکتر از آنچه تصور کنی!
یک روایت عجیب اما برگرفته از ادیان الهی که شاید این اثر را بیش از پیش عجیب کند. فرض کنید در یک جهانی قرار دارید که خورشید هرگز طلوع نمیکند سپس تصمیم میگیرید که بروید راهی پیدا کنید که نور و خورشید را بازگردانید، کمی که پیش بروید متوجه میشوید که در داستانی اسطورهای قرار دارید که برگرفته از داستانهای یهودی-مسیحی است. روایت این اثر که مفاهیمی فلسفی از نور و تاریکی است، در کنار روایتهای عاطفی خود قرار است شما را با حس آمیزی خود به فکر فرو ببرد. در ابتدای داستان The Midnight Walk با شخصی روبهرو میشوید که از گور بر میخیزد و بازی آن را The Burnt One (به معنای سوخته) معرفی میکند؛ در مواجه با The Burnt One شما متوجه خواهید شد که ظاهرا این موجود مرموز بار گناهان گذشته خود را به دوش میکشد. همچنین شما در این اثر همراهی دارید که Potboy نامید میشود؛ این موجود که شبیه به فانوس است، با شعلههایی درخشان خود شما را در سفری تاریک به جهانی بیرحم همراهی میکند.
در ابتدای نقد خود، به شما قول یک اثر زیبا و مسحور کننده را دادم چرا که روایت اثر، فوقالعاده است. هدف شما در این اثر بازگرداندن نور به دنیایی است که خورشید آن برای همیشه ناپدید شده و تاریکی در کنار ناامیدی جای آن را فرا گرفته است. شما قرار است در روایت The Midnight Walk به عمق عجیبی فرو بروید که تاثیرگذار و خیرهکننده است. فقط برای آنکه بشود بررسی که درباره The Midnight Walk را بتوانید پیش از تجربه بخوانید، داستان آن را اسپویل نمیکنم چرا که هنوز هم داستان آن مغز مرا درگیر خود نگه داشته است. قرار است در بازی میدنایت واک به معنای واقعی، کمی در تاریکی قدم بزنید و ۵ فصل را در آن تجربه کنید. هر فصل به بررسی جنبهای متفاوت از مفهوم آتش میپردازد که از گرما و زندگیبخشی آن شروع شده و تا ویرانگری و خطر پیش میرود.
ساختار روایی که میدنایت واک دارد، به آن اجازه میدهد تا بهتدریج لایههای عمیقتری از معنا را آشکار کند و شما را با سوالاتی فلسفی دربارهی زندگی، مرگ و رستگاری مواجه سازد. هرچند روایت در ابتدا مبهم و رازآلود به نظر میرسد اما با پیشرفت بازی، به شکلی استادانه قطعات پازل را کنار هم قرار میگیرد و پایانبندیهای چندگانهی آن شما را وادار میکند تا بارها به تجربیات خود بازگرید و معانی جدیدی را کشف کنید. موجوداتی هم که در این بازی شما خواهید دید عجیب و غریب هستند که بنظر میرسد از کابوسهای یک ذهن آشوبزده بیرون آمدهاند اما بیشتر بنظرم میرسد که این موجودات بهعنوان نمادهایی از ترسها و تاریکیهای درونی شخصیتها بهوجود آمدهاند.
بازی میدنایت واک، رویکردی مینیمالیستی اما خلاقانه
قرار نیست هر پروژهای مانند GTA VI باشد، گاهی لازم است ساده باشیم تا کمی بیآلایشتر پیش برویم. این همان فرمولی است که توسعهدهدندگان در گیمپلی The Midnight Walk در پیش گرفتهاند و به همین دلیل آن را رویکردی مینیمالیستی اما خلاقانه میشود نامید. بازی را که شروع کنید ابتدا با دید اول شخص آن روبهرو میشوید، کمی که پیش بروید ترکیب اکتشاف، حل معما، مخفیکاری و در برخی موارد مبارزه را در The Midnight Walk در خواهید یافت اما مایه اصلی این اثر ترسناک بودنش است. گیمپلی این اثر ساده است اما حسابی کنجکاوی شما را برمیانگیزد و در کنار تغییرات مداومی که در قوانین و مکانیکهای بازی رخ میدهد، شما را در طول تجربهی خود شگفتزده و سرگرم نگه میدارد.
اولین چیزی که در گیمپلی این اثر بهچشم میآید، استفاده از Potboy بهعنوان منبع نور است که از موارد کلیدی بازی است. این موجود که از خود پرتو و شعله ساتع میکند، مسیرهای تاریک شما را روشن میگرداند، همچنین در حل معماها و منحرف کردن دشمنان نقشی اساسی دارد. شما هم از اسلحهای در The Midnight Walk استفاده میکنید که کبریتهای روشن را شلیک میکند و در از بین بردن موقت دشمنان موثر است، همچنین یاری رسان مفیدی در حل موانع محیطی است. یکی از دیگر ویژگیهای نوآورانهی که در گیمپلی اثر خواهید دید، مکانیک بستن چشمها است که به شما امکان میدهد با تمرکز بر صداها، مسیرهای مخفی را کشف کنید، مکانیزمهای خاصی را فعال نماید یا حتی از دشمنان دوری کنید. این مکانیزم در نسخه VR The Midnight Walk بشدت جذابتر است و یک تجربهای عمیقتر و واقعگرایانهتر را برای شما رقم میزند.
هیچ چیز صددرصدی وجود ندارد مانند گیمپلی میدنایت واک اما مشکلاتی که در گیمپلی این اثر دیده میشود از سختگیری استدیو توسعهدهنده است . اگر چه به لطف چکپوینتهای سخاوتمندانه تاثیر منفی چندانی در تجربهی خود از بازی نخواهید داشت اما درست لحظاتی که شما باید از موجودات ترسناک فرار کنید، به دلیل طراحی سختگیرانه یا کنترلهای نهچندان روان تجربه این اثر ممکن است مختل شود. همچنین، معماهای میدنایت واک هرچند در بیشتر موارد خلاقانه و جذاب هستند اما در برخی مواقع ممکن است بیش از حد پیچیده یا مبهم به نظر برسند و شما را دچار سردرگمی کنند.
شاهکاری از هنر خمیری و انیمیشن استاپموشن
چه کسی فکرش را میکرد که میتوان بهصورت کامل با استفاده از خمیر و تکنیک انیمیشن استاپموشن چنین هنرمندانه اثری را خلق کرد ولی استودیوی MoonHood بهخوبی این پتانسیل را دریافته است. کافی است به اثر خلق شده قبلی MoonHood یعنی Lost in Random نگاه کنید تا قدرت آن را درک کنید ولی The Midnight Walk اوج هنر این استودیو است. در هر کجای بازی که باشید، از جنگلهای تاریک و بارانی گرفته تا پلهای شکسته، بیابانهای یخزده و غارهای عمیق، با جزئیات خیرهکننده قرار است محسور حاصل دست توسعهدهنده باشید.
اگر بخواهیم سبک بصری میدنایت واک را با نمونهای مثال بزنیم، The Nightmare Before Christmas (کابوس پیش از کریسمس) یا Corpse Bride (عروس مرده) مثالهای خوبی هستند اما در خلق آن کاملا منحصربهفرد عمل شده است. در تولید این اثر ابتدا تمامی شخصیتها و محیطهای بازی، بهصورت فیزیکی و با خمیر ساخته شدهاند سپس با استفاده از فناوری اسکن سهبعدی به دنیای دیجیتال منتقل گشته تا میدنایت واک، ظاهری ملموس و دستساز پیدا کند که در کمتر اثری میتوان آن را پیدا کرد.
در جزئیات بصری مانند بافت خمیر در بدن موجودات، انعکاس نور شعلهی Potboy بر دیوارهای مرطوب یا حتی حرکت آرام برگها در باد، حس حضور در دنیایی زنده و پویا را القا میکند. اتمسفر میدنایت واک با نورپردازی تقویت شده و با استفاده هوشمندانه از سایهها و تضاد بین نور و تاریکی تجربهای بصری و احساسی آن به اوج خود رسیده است که بهسختی میتوان آن را فراموش کرد.
روح اتمسفر بازی The Midnight Walk
اگر جزئیات بصری و گرافیک بازی جسم اتمسفر آن باشند، صداگذاری و موسیقی روح آن است. موسیقی میدنایت واک ترکیبی متعادل از ملودیهای تاریک، حماسی و گاهی آرامشبخش است که بهخوبی حس و حال همان لحظه را منتقل میکند. در لحظات آرام، موسیقی با نتهای ملایم و پیانو شما را به تنهایی خود فرو میبرد در لحظات پرتنش سازهای زهی و ضرباندار حس خطر و اضطراب را تقویت کرده تا بتوانند تپش قلب شما را بالا ببرند. دیالوگها در بازی محدود هستند و بیشتر داستان از طریق تصاویر و تعاملات محیطی روایت میشود اما صداپیشگان موفق شدهاند با لحن و احساسات خود، عمق شخصیتها را به نمایش بگذارند. صداپردازی و موسیقی میدنایت واک باید بتواند که شما را کاملا در دنیای تاریک و احساسی خود غرق کند که با قدرت توانسته این امر را ممکن سازد.
اگر بگویم که The Midnight Walk اثری هنری و بینظیر است، مبالغه نکردهام چرا که این بازی، ژانر ماجراجویی-ترسناک را باز تعریف کند. MoonHood با این اثر نشان داده که هنر و خلاقیت میتوانند تجربهای را خلق کنند که نهتنها سرگرمکننده بلکه عمیقا تاثیرگذار و درگیر کننده ظاهر شوند. اگر بخواهم جملهای کوتاه درباره این شاهکار بگویم، خواهم گفت: «به صفحه بازی خیره شو و تا انتها پیش برو که در انتها از من تشکر خواهی کرد». فرقی نمیکند به سبکی علاقه دارید، حداقل از نظر من تجربه این میدنایت واک برای هر فردی مناسب است فقط مراقب خود باشید که قرار است تا مدتها در ذهن و قلب شما باقی بماند. بنظر شما آیا The Midnight Walk مانند Little Nightmares هست؟ آیا میتوان رقابتی را میان آنها دید؟ نظراتتان را با من و مجله بازار به اشتراک بذارید.
source