هریپاتر نامی آشنا برای نسلهای دههی ۹۰ تا ۲۰۱۰ میلادی، نامی که در اوایل ماجرا «خنده و شادابی» بهارمغان میآوَرَد اما هرچه که جلوتر میرود، تاریک و تاریکتر میشود اما یکچیز مهم را میآموزَد: «دوستی و عشق» «نور و وفاداری» اگر ماندگار باشند، در مقابل تاریکی قدرتمندتر، بزرگتر و زیباتر هستند. در ادامه همراه مجله بازار باشید تا قسمت اول از سری فیلمهای سینمایی هریپاتر را با این دید بررسی کنیم که چرا فراموش نمیشود؟
بگذارید به این مورد نیز اشاره کنم، این مطلب صرفاً یک برداشتِ آزاد و یادداشتی متفاوت از سری فیلمهای هریپاتر محسوب شده و بیشتر بهطرفداران این دنیای اسرارآمیز پیشنهاد میشود؛ با اینحال اگر شما از آن دسته افرادی هستید که هیچ دیدگاهی نسبتبه جهان جی.کی.رولینگ ندارید، باز هم میتوانید ما را همراهی کرده و سوارِ جاروی سحرآمیزمان شوید تا بهاولین سفرمان برویم و بهدورِ مدرسهی هاگوارتز و قلعههای کوچَک و بزرگش نگاهی بیَندازیم.
هریپاتر | پسری که زنده ماند
همهچیز از روایت کودکی شروع میشود که «زندهماند» ــ کودکی که حکم «ناجی یا حتی موعود» دارد. اگر دقت کرده باشید کُهنالگوهای بسیاری در رابطه با این موضوع داریم (البته موارد واقعی، دینی و مذهبی را کنار بگذاریم) و صرفا از منظر ادبیات فانتزی نگاه کنیم. کُهنالگوی «موعودگرایی یا منجیگرایی» در آثار بسیاری از نویسندگان و خالقانِ جهانهای فانتزیکلاسیک، فانتزیمدرن و نئوفانتزی مشاهده میشود چرا که ما ریشه در گذشتهمان داریم، همانند «فردوسی» که پدرِ کهنالگوهای فانتزیکلاسیک است و جی. آر. آر.تالکین که با الهام از فردوسی، فانتزی مدرن را تولید کرد.
اما سوال اینجا است که دنیای هریپاتر چه ویژگیهایی دارد که موعودگرایی را بهداستانهای کودکانهای تبدیل کرد که برای «کوچک و بزرگ» جذاب ظاهر شدند و احساسات و منطقشان را جلب کردند؛ اگر مطلوب باشد اینگونه پاسخ دهم که این جهان، رویایی است که همهیمان دوستَش داریم، نه اینکه جای هریپاتر حاضر شویم یا بهجای هرماینی چوبدستی شکسته و قلب ترکخوردهی هری را بر دستانمان نگه داریم، نه رونویزلی که نتوانیم مثل هری شجاع و مثل هرماینی باهوش باشیم اما در رفاقت بهسطح متعالیای برسیم و نه جینیویزلی که بهعنوان همدمِ هریپاتر، تا اَبد در کنارش زندگی کنیم، نه. ما «خودمان میخواهیم در جهان شگفتانگیز رولینگ قدم بگذاریم و داستانِ نهاییمان را بسازیم.»
شاید هم بخواهیم در کنار هریپاتر بهجنگ با تاریکی و لرد ولدمورت بپردازیم یا حتی بهسمت کُلبهی خزهخوردهی هگرید برویم و با او و اژدهاهایَش همنشین شویم و از داستانهای نونهالانه اما در قامت هیکلیاش لذت ببریم. شاید هم میخواهیم در رابطه با استادِ بزرگ گیاهشناسی یعنی «نویل لانگباتم» تحقیق کنیم یا بهسراغ دانشافزایی سنگها و شیوههای جادویی برویم؛ نمیدانم، بسیاری از ما بینِش متفاوتی داریم و نمیتوانیم یک نسخه را برای یکدیگر تجویز کنیم اما این را میدانیم که همهیمان عاشقانه «هاگوارتز و همرزمان هریپاتر» را دوستداریم.
قبلتر اشاره کردم که داستانِ زندگی هریپاتر کودکانه است اما بیایید قبول کنیم که این مورد را تنها میتوانیم به قسمت اول و نهایت قسمت دومِ این سری نسبت دهیم و این را هم اضافه کنیم که ژانر داستانیاش «کودک و نوجوان» میشود اما نوع روایت و فلسفههایی که در پسزمینهی قصهوارش تعریف مینماید، کودکانه نیست بلکه مفاهیمی دارد که بیشتر بدرد بزرگسالان و جوانان میخورَد؛ در مقدمهی این مطلب هم اشاره کردم که این سری فیلمها با تمام اشتباهات و کمبودهایی که دارند، آثارِ جاودانهای بهحساب میآیند که برای تمامی نسلها بهخصوص نسل ۹۰ تا ۲۰۱۰ میلادی خاطرهانگیز شمرده میشوند، خاطراتی که با خنده، اشک و خون ترکیب شده و یک معجزهی جادویی را رقم زندهاند.
هریپاتر در Harry Potter and the Philosopher’s Stone
هریپاتر و سنگ جادو نمادِ شروعی از پیدایش «منجی» است و هری در قالب «کودکی که زندهماند» منجی و موعود جهانِ جادویی و انگلستانی رولینگ بهحساب میآید. آن تحقیرهای بهیاد ماندنی و تاسفبرانگیز خانوادهی دورسلی و کُتَکهای عذابآورِ دادلی و پیدایش و ظهور هریپاتر در کنار هگرید تماماً الهاماتی از داستانها و روایتهای تاریخی گذشته است که رولینگ با تغییر ساختار و داستانسرایی اختصاصیاش، بهترین ظهورِ منجی فانتزی را برای کودکان، نوجوانان و جوانان نسل ما رقم زد البته ما ظهور Dune و حتی The Lord of The Rings را هم قبول داریم با اینکه اعتقاد دارم جهانِ هریپاتر در مقابلِ جهانِ ارباب حلقهها همانند مقایسهی توپ پلاستیکی و توپِ اصلِ فوتبال است (بهاین دلیلکه دنیای ارباب حلقهها وسیعتر و پرمحتواتر است) و جهانِ هریپاتر کوچکتر و آرامش بیشتری دارد اما خواستم با این توضیحات، مسئلهی همزادپنداری با ظهور منجی را باز نمایم که موفق به این کار شدم.
آن مثال را بهنشانهی بیاحترامی برداشت نکنید چراکه خودم یک «پاترهد» محسوب میشوم اما واقعیتی است که میبایست درک نماییم، هرچه که باشد جهانِ هریپاتر آرامتر است و شیوهی متفاوتی دارد و دنیای ارباب حلقهها عظیمتر و سختتر، فلسفیتر و در فانتزیگرایی خشن و بزرگسالانهتر رفتار میکند، من عاشقانه هردویِ این فرنچایزها را دوستدارم. هریپاتر و سنگ جادو شروع کودکانهای است که با بازیگرهایش بزرگ میشود و پا بهسن میگذارد، آن لبخندهای هرماینی گرنجر و ترکیبِ اخمهایش در زمانِ فشارهای رونویزلی، ما را بهیاد گذشته میندازد، گذشتهای که بارها میخواهیم بهصورت مصور به آن برگشته و نگاهی جادویی به آن بیندازیم همانند «ابزار برگشت زمانِ دامبلدور و هرماینی.»
گذشتهی کودکانهمان، اولین دوستهای دبستانمان و ابتداییترین معلمها و تجربههایی که به چشم دیدیم، هریپاتر و سنگ جادو با این مقادیر همزاد پنداری ایجاد میکند و باعث میشود تا سالیان سال ماندگار بماند چرا که ما در زمانِ کودکسالیمان اولین قسمت این فرنچایز را تماشا کردیم و حال که بیش از ۲۰ سال از اپیزود اول این مجموعه میگذرد، ما نیز با تماشای Harry Potter and the Philosopher’s Stone به ۲۰ سال گذشته برمیگردیم و یادآور خاطرات بچگیمان میشویم. جالب است نه؟ جهانی خلق شود که حتی با خواندن یا تماشایش هم جادو شویم و به گذشته و آینده برویم. هریپاتر داستانِ پسر مظلوم و معصومی است که چیزی نمیداند درحالی که همه از او میدانند.
همانند کودکسالیمان که چیزی نمیدانستیم و در «لحظه» زندگی میکردیم، آیا اگر هریپاتر میدانست که یک جادوگر است، میتوانست ۱۰ سال تمام صبر کند تا هگرید از راه رسیده و او را با خود ببرد؟ فکر نمیکنم. این معنا و مفهوم کودکی است. در «لحظه لذت بردن» و ما این موضوعات را بهخوبی در دههای ۷۰ و ۸۰ شمسی درک کردیم. حتی کودکهای حالحاضر هم میتوانند لذت ببرند و واقعا هم میبرند اما آن زمان معنای دیگری وجود داشت، «دوستی.» ــ دوستی رونویزلی، هرماینی گرنجر و هریپاتر ما را بهدوران دوستیهای قدیمیمان میبرد؛ شطرنج و بازیهای شبانه نیز ما را بهیادگارهای بچگیهایمان میفرستند و بزرگ شدن هریپاتر، هرماینی و رونویزلی ما را به یادِ بزرگتر شدن خودمان میَندازند.
حال متوجه شدید که چرا انقدر هریپاتر و سنگ جادو با تمام ضعفهایش، باز هم ماندگار است؟ چون که میخواهیم آن حسِ ورق زدن فیلمها، خاطرات و عکسهای گذشتهمان را با فیلمهای هریپاتر دریافت کنیم و آن رویدادهای کودکوارمان را اینگونه سپری نماییم. حسی که به همین راحتی در دنیای سینما و بازیهای ویدیویی یافت نشده و بهاین سرعت جذب احساسات و داستانگوییمان نمیشود. در طراحی بازی و فیلمنامه، همیشه نکتهای وجود دارد، «طراحی نقاط اشتراک» ــ رولینگ از این کار بهبهترین شکل ممکن استفاده کرده است، نقاط اشتراکی که شاید وجود نداشته باشند اما از آنها بهخوبی بهرهوری شده تا دنیای جادوییای ساخته شود.
برای مثال؛ یتیم بودن هریپاتر، جزء حسهایی است که دودسته از انسانها بهصورتِ متفاوت آن را جذب و ابراز میکنند، کسانی که واقعا یتیم هستند و کسانی که نیستند، هردو این حسِ یتیم بودن را درک میکنند اما بهشکلی متفاوت. در روزگارهای قدیم، همیشه منجی از مکان دیگری به مکان ما آمده است، هری نیز همین اتفاق برایَش میفتد، از مکان و جهان ماگلها پا بهدنیای اسرارآمیزِ ساحرهها میگذارد. از آن طرف هم میتوانیم حسادت را ببینیم، حسادت خالهی هری به مادرِ هری که چگونه زندگیشان را تحت تاثیر قرار میدهد و برهم میریزد.
ما زمانی یکچیز برایمان «فان» میشود که که «یک چیزی یاد بگیریم» و این «چیز» میتواند هرچیزی باشد. برای مثال جاروهای رفتگران عزیزِ دنیای ما، در سری فیلمهای هریپاتر نقشِ گوزنهای پرندهی بابانوئل را دارند و پرواز میکنند، حتی مدل دارند و از تفاوتهای فرمیک، برندینگ و کیفیتی بهرهبرداری مینمایند. همهی اینها در روبرو شدنمان با هری پاتر و سنگ جادو برای «اولینبار و حتی چندمینبار» مثلا بعد از چندینسال از آخرین تماشایمان، حسوحال تازه و نوروزطوری را به ما هدیه میدهند. از آن طرف هم مالفوی، پسر پولدار و اصیلزادهای که نقطهاشتراکات موزیانهای برقرار مینماید و پدری که همیشه هوای پسرش را دارد حتی زمانی که «تاریک» است.
تفاوت مدرسهی هاگوارتز با مدرسههای ما
مدارس غرب و شرق، ایران و دیگر کشورهای جهان با هر رویکرد و تفاوتی که با یکدیگر دارند، باز هم «مدرسه و اجبار» هستند، چیزی که کودکان بویژه سرکشان این عالم، از آن متنفر هستند اما رولینگ با خلق مدرسهای بهنام هاگوارتز و استادهایی که هرکدامشان همانند استادهای ما، اخلاق منحصربهفرد خودشان را دارند، ما را به رویایی میبرد (رولینگ و مدرسهاش) که با خود میگوییم: «ایکاش در این مدرسه درس میخواندیم و جادو میکردیم،» ــ چرا که هاگوارتز برایمان دسترسیپذیرتر است و از جنس احساسات «نداشته و محدود شده» بهسراغمان میآید و پرورش داده میشود. همین مسائل باعث میشوند که هاگوارتز و جهانِ پاتر، بهمقیاسی بلندمدت و غیرتکراری تبدیل شود.
از همهی این مسائل بگذریم، در ذهن و ذات انسان ابزارهایی نهفته شده است که جنسی-جادویی دارند؛ برای مثال عصای حضرت موسی (ع) (Staff of Moses) که بهمار یا اژدهایی بزرگ تبدیل و شیاطین را به دردسر انداخت بهیاد بیاورید! در ذهن بسیاری از ما این موضوع «چوبی» است؛ چون عصی در اکثر مواقع چوبی است. حال چوبدستیها را ببینید، چیزی که بهراحتی در دسترس هستند، شاخههای شکستهی درختان خیابان یا مدادهایمان، تماما چوبی هستند و این ذاتِ اِلمانی درستی است که رولینگ بهخوبی از آنها استفاده کرده و هریپاتر و سنگ جادو را طوری بهتصویر و قلم نشانده است که ما را به یاد خودمان میندازد و خودمان را به هاگوارتز میبرد.
درواقع، هریپاتر و تکتک اجزای جهانِ پاتر، خود «ما» هستیم و همین موضوع باعث میشود که این دنیای اسرارآمیز، تا همیشه زنده بماند و بهعنوان یکی از پولسازترین جهانهای فانتزی تاریخ شناخته شود. نکات و ادبیات بسیارِ دیگری وجود دارد که میتوانستم به آنها بپردازم و از شروع لذتبخش و تاریخی Harry Potter and the Philosopher’s Stone سخن بگویم اما این مطلب، نقد و بررسی یک اثر دوهزارویِکی نبود بلکه نگاه و رویکردی مقدماتی به بحثهای اِلمانی و بافتی هریپاتر و سنگ جادو داشت.
نظر شما چیست؟ آیا فیلم سینمایی هریپاتر و سنگ جادو یا همان Harry Potter and the Philosopher’s Stone ــ ماندگار محسوب میشود؟ نظرتان را با ما و دیگر کاربران مجله بازار به اشتراک بگذارید.
بزرگترین یوتیوبر کالاف دیوتی ایران کیه؟ میزگیم با ملیکا دیوتی
source