انیمیشن کارخانه هیولاها (.Monsters Inc) یکی از دوستداشتنیترین آثار پیکسار است، زیرا با نگاهی تازه به شخصیتهایی که معمولا ترسناک هستند، آنها را بامزه، قابل درک و خندهدار نشان میدهد.
هرچند در این فیلم شخصیتهای جالب زیادی وجود دارد، اما تمرکز اصلی روی دو شخصیت اصلی یعنی مایک و سالی است. مایک و سالی یکی از بهترین زوجها تاریخ پیکسار هستند. آنها در طول فیلم بهخوبی مکمل یکدیگرند، و با اینکه گاهی با هم دعوا یا بحث میکنند، همیشه به هم علاقه دارند و در لحظات سخت کنار هم هستند. این ویژگیها آنها را به دوستانی واقعی و بینظیر تبدیل کرده است.
مایک و سالی در طول فیلم یک سفر پرماجرا را پشت سر میگذارند؛ ابتدا سعی میکنند حضور او را پنهان نگه دارند و سپس تلاش میکنند او را به خانهاش بازگردانند. اما سوال اصلی این است: کدامیک واقعا ستاره اصلی فیلم است؟ در ادامه مقاله، قرار است به دلایلی بپردازیم که ثابت میکند کدام یک از این دو شخصیت بهتر هستند.
رقابت میان سالی و رندال
یکی از عناصر مهم داستان، رابطهی خصمانه رندال با سایر شخصیتهاست، اما بیشترین دشمنی را با سالی دارد. آنها در طول فیلم برای بهدست آوردن رکورد بیشترین تعداد ترساندن کودکان با هم رقابت میکنند، که همین موضوع یکی از انگیزههای اصلی رندال برای رفتارهای منفیاش است. میان این دو کینه و تنش جدی وجود دارد و روند شکلگیری این دشمنی در طول داستان، یکی از نکات جذاب فیلم است. این رابطه پرتنش نهتنها باعث ایجاد صحنههای اکشن و هیجانانگیز میشود، بلکه در طول فیلم چندین بحران مهم را نیز رقم میزند.
مایک همیشه در لحظه به مشکلات رسیدگی میکند
با وجود اینکه مایک هدف اصلی نفرت رندال نیست، اما از آسیبهای او در امان نمیماند. بهدلیل جثه کوچکش اغلب مورد تمسخر یا تهدید قرار میگیرد، اما این موضوع باعث نمیشود که از تلاش کردن و کمک کردن دست بکشد.
در واقع، بخش زیادی از مشکلات فیلم بهکمک هوش و ابتکار مایک حل میشود. او نقشی کلیدی در پنهان کردن بو دارد و در بازگرداندن او به در خانهاش نیز کمک بزرگی میکند. این مسیر شامل چند رویارویی مستقیم با رندال است که در آنها مایک با شجاعت و جدیت وارد عمل میشود. به همین دلیل، میتوان گفت که او در بسیاری از بخشهای داستان، نقش قهرمان اصلی را ایفا میکند.
سالی با وجود موفقیتهای زیاد مغررو نمیشود
سالی یکی از مشهورترین هیولاها در دنیای کارخونه هیولاهاست. او بیشترین امتیاز ترساندن کودکان را به دست میآورد و به همین خاطر همه او را میشناسند و میخواهند با او وقت بگذرانند. در چنین شرایطی، خیلی راحت میشد او را به شخصیتی مغرور و خودشیفته تبدیل کرد، اما پیکسار این کار را نکرد.
در عوض، سالی شخصیتی خاکی و فروتن دارد و با همه با مهربانی برخورد میکند. این ویژگی بخش درخشانی از شخصیت بوده و دلیل اصلی است که تماشاگران بهراحتی با او ارتباط برقرار میکنند و او را دوستداشتنی میدانند. سالی نهتنها قوی و موفق است، بلکه اخلاقمدار و مهربان بودنش او را به یکی از محبوبترین شخصیتهای کارخانه هیولاها تبدیل کرده است.
مایک دوست بهتری است
در حالی که مایک و سالی هر دو به یکدیگر اهمیت زیادی میدهند و بهترین دوستان هم هستند، مایک در بین این دو دوست، نقش «دوست بهتر» را دارد. با اینکه مایک به دلیل حرفه ترساندنش مثل سالی در کانون توجه نیست، هرگز شکایت نمیکند و همیشه سخت تلاش میکند تا همه چیز درست پیش برود. وقتی بو وارد داستان میشود، مایک تمام تلاشش را میکند تا از سالی محافظت کند و حتی وقتی میان آنها دعوا و اختلاف پیش میآید، باز هم به کمک سالی میآید و او را از دست رندال نجات میدهد.
سالی تابو شکنی میکند!
معمولا وقتی شخصیتی شبیه سالی ظاهر میشود، انتظار میرود که نقش منفی یا دشمن داستان را داشته باشد. او قدبلند است، ظاهر نسبتا ترسناکی دارد و صدای جیغ فوقالعادهای دارد که کودکان سراسر جهان را میترساند. اما برخلاف شغلش که ترساندن مردم است، سالی شخصیتی بسیار مهربان و مهماننواز دارد. او نمونهای کامل از این ضربالمثل است که «کتاب را از روی جلدش قضاوت نکن»، و همین موضوع شخصیتش را بسیار دوستداشتنی و ویژه میکند.
مایک تمام تلاشش را برای خوشحال کردن سالی انجام میدهد
با این که مایک همیشه از دوستی سالی با بو حمایت نمیکرد، اما در نهایت دلش به این دختربچه کوچک گرم شده و یک صحنه بسیار احساسی رقم میخورد. بو طبیعتا به دنیای انسانها بازمیگردد، اما مایک درِ بو را تعمیر میمند تا دوستش بتواند یک بار دیگر او را ببیند. این صحنه پایانی فیلم است و پایان داستان را روی یک نقطه حساس و باز میگذارد که طرفداران همیشه دوست داشتند دربارهاش بیشتر بدانند. با این حال، اینکه مایک تا این حد تلاش میکند تا دوستش را خوشحال کند، نشان میدهد چرا او واقعا دوست بهتر این دو شخصیت است.
هنر ترساندن سالی
با اینکه تعداد صحنههای ترساندن در داستان زیاد نیست، اما آنها واقعا سرگرمکننده هستند. دیدن هیولاهای مختلف که به سمت درها میروند و روشهای منحصر به فردشان برای ترساندن مردم، بسیار لذتبخش است و به همین دلیل در قسمت «دانشگاه هیولاها» این بخشها بیشتر گسترش یافتهاند. این صحنهها از جذابترین لحظات کل انیمیشن بهشمار میروند و سالی در بسیاری از آنها حضور دارد. اینجاست که او واقعا در نقش اصلی میدرخشد و مهارت واقعیاش را به مخاطب نشان میدهد.
تعامل مایک با سلیا
در انیمیشن «شرکت هیولاها» رابطه عاشقانه زیادی دیده نمیشود، اما مایک با سلیا، منشی کارخانه ترساندن، ارتباط دارد. سلیا عاشق مایک است و برایش چندین لقب دارد که معروفترینش «خرس چشمبرقی» است. تعاملهای آنها در طول فیلم بسیار خندهدار است و هرچند سلیا زیاد دیده نمیشود، وقتی حضور دارد باعث جذابتر شدن فیلم میشود. این رابطه نزدیک مایک با او هم به شکلگیری شخصیت مایک کمک میکند و جنبههای بیشتری به شخصیت او اضافه میکند.
رابطه سالی با بو
با اینکه هیولاهایی که در این دنیا زندگی میکنند ظاهر ترسناکی دارند، اما آدمهای بدی نیستند و سالی این موضوع را ثابت میکند. او برخلاف رابطه معمولی که بین هیولاها و انسانها انتظار میرود، وقتی بو وارد دنیای هیولاها میشود، رفتار متفاوتی دارد. به جای ترساندن یا رها کردن او، همه تلاشش را میکند تا از دختر بچه مراقبت کند. آنها به هم وابسته شده و رابطه بسیار عمیق و احساسیای شکل میگیرد که در واقع قلب تپنده کل ماجراست.
مایک بامزهتر است!
مایک یکی از دو شخصیت اصلی این انیمیشن است، اما در عین حال بار اصلی طنز روی دوش اوست. مایک در طول داستان همیشه با شوخیها و رفتارهای خندهدارش باعث میشود فیلم پرانرژی و هیجانانگیز شود. چه وقتی که با افتادنها و حرکات فیزیکیاش باعث سرگرم شدن بو میشود، یا با جملات کنایهآمیز و بامزهاش که خیلی وقتها به زبان میآورد، مایک واقعا خندهدار است. این طنز و شوخیها در کنار شخصیت خشک و جدی سالی، باعث میشود مایک حتی بامزهتر به نظر برسد و فیلم را زندهتر و جذابتر کند.
منبع: Screen Rant
دوست داشتنیترین یوتیوبر گیمر ایران کیه؟ میزگیم با علیرکسا @alirexzam
source