هوا بوی پاییز میدهد و تقویمها، آغاز فصلی جدید را نوید میدهند؛ فصل استقلال، رویاهای بزرگ و البته، خداحافظیهای سخت. برای هزاران دانشجوی جوان، این روزها به معنای بستن چمدانها، وداع با اتاق کودکی و قدم گذاشتن در دنیای ناشناخته دانشگاه است. لحظهای آمیخته از هیجان و دلتنگی که قلب هر پدر و مادری را میلرزاند. اما در میان تمام این خداحافظیها، داستان یک مادر و پسر اهل شیکاگو، به قصهای جهانی تبدیل شده است؛ قصهای که به همه ما یادآوری میکند عشق، در خلاقانهترین و سادهترین شکلهایش جاری است.
کتی اسرم، مادری در حومه شیکاگو، احساس میکرد برای بدرقه پسر هجدهسالهاش، بِن، به دانشگاه لویولا کار خاصی نکرده است. بن، اولین فرزندش، داشت خانه را ترک میکرد و کتی میخواست چیزی فراتر از یک آغوش طولانی و چند توصیه مادرانه در چمدانش بگذارد؛ یک خاطره ابدی. اینگونه بود که او تصمیم گرفت «تا بینهایت و فراتر از آن» برود و با الهام از انیمیشن محبوب کودکی پسرش، «داستان اسباببازی»، صحنهای را خلق کند که قلب میلیونها نفر را در سراسر جهان به لرزه درآورد.
او بیش از یک ماه زمان صرف کرد. به زیرزمین و انباری رفت و در سکوت، میان جعبههای خاطرات غرق شد. او تکتک عروسکهای خرسی بن را که از نوزادی تا نوجوانی همراهش بودند، با وسواس پیدا کرد. هر کدام از این عروسکها، فصلی از کتاب زندگی پسرش بودند.
کتی به خبرنگار NBC شیکاگو میگوید: «میدانم که دانشگاهش خیلی دور نیست، اما برای یک مادر، هر فاصلهای زیاد است. میدانستم زندگیاش بعد از عبور از آن در، دیگر مثل قبل نخواهد بود و دلم میخواست یک خاطره شیرین برای این سرآغاز جدید به او هدیه دهم.»
و آن روز صبح فرا رسید. سپیدهدم روزی که بن باید خانه را ترک میکرد، کتی صحنهای باورنکردنی را آماده کرده بود. در سکوت صبح، او ارتشی از خاطرات را به صف کرده بود. تمام عروسکهای خرسی، به ترتیب زمانی که به زندگی بن وارد شده بودند، روی زمین نشسته و منتظر بودند. کنار هر عروسک، عکسی از بن در همان دوران کودکی قرار داشت که با دوست پشمالوی خود بازی میکرد. کتی با لبخندی شیرین میگوید: «هر کدام از این عروسکها قصهای برای خودشان دارند.»
یکی از آنها، خرس سفیدی بود که مادربزرگش در شش ماهگی به او هدیه داده بود. دیگری، عروسکی با یک لکه همیشگی روی بدنش بود؛ یادگاری از روزی که هنگام اسبابکشی از ماشین بیرون افتاد و تا پیدا شود، رد آسفالت خیابان را برای همیشه به تن داشت. دوستان کتی با خنده به او میگفتند: «آخر چرا این همه عروسک را نگه داشتهای؟» و او پاسخ میدهد: «چطور میتوانم چیزی را که اینقدر به قلبم نزدیک است، دور بیندازم؟ اینها گنجینههای من هستند.»
بن که از کودکی عاشق «داستان اسباببازی» بود و به گفته خودش با صحنه خداحافظی اندی از اسباببازیهایش اشک ریخته بود، وقتی با این صحنه مواجه شد، برای لحظاتی میخکوب شد. او که انتظار چنین چیزی را نداشت، تلفن همراهش را بیرون آورد و از واکنش خود فیلم گرفت.
او بعدها تعریف کرد: «انگار سیلی از احساسات مختلف یکباره به سرم هجوم آورد. مادرم آنجا ایستاده بود و با لبخندی بزرگ نگاهم میکرد. من اصلاً فراموش کرده بودم که این عروسکها وجود خارجی دارند… حتی همین حالا که به آن فکر میکنم، بغض گلویم را میگیرد. فوقالعاده بود.»
این غافلگیری، خداحافظی را در لحظه اول سختتر کرد. بن میگوید: «درست مثل ریختن آبلیمو روی یک زخم کوچک بود؛ سوزش دلتنگی را بیشتر کرد. اما کمی بعد، وقتی در طول روز به آن فکر میکردم، به یک آرامش عجیب تبدیل شد. با نگاه کردن به آن عروسکها، مسیری را که تا امروز آمدهام، دیدم. دیدم که چقدر بزرگ شدهام. زمان هرگز نمیایستد و این صحنه، آن را به بهترین شکل به من یادآوری کرد.»
ویدیویی که بن از این لحظه در تیکتاک منتشر کرد، با موسیقی متن آهنگ معروف «Slipping Through My Fingers» از گروه آبا، به سرعت فراگیر شد. او در ویدیو نوشت: «امروز دارم میرم دانشگاه و مامانم گفت یه سورپرایز برام داره… همه اسباببازیهام اومدن برای خداحافظی.» این کلیپ کوتاه و احساسی، تا این لحظه بیش از ۶.۵ میلیون بار دیده شده و سیلی از واکنشها را به همراه داشته است.
این ویدیو حتی توجه برندهای بزرگی مانند والمارت را نیز به خود جلب کرد. بن مادرش را «بهترین دوست زندگیاش» میداند و خوشحال است که تمام دنیا گوشهای از این رابطه عمیق را دیدهاند. او میگوید: «مادرم در تمام سختیها، شکستهای عاطفی، مشکلات شخصی و درامهای دوران دبیرستان کنارم بود. هر جشن تولد و هر مناسبتی، این فقط من و او بودیم. این رابطه فراتر از یک پیوند مادر و پسری است؛ ما بهترین دوست هم هستیم.»
کتی نیز با درک عمیق مادرانهاش میگوید: «مهم نیست چند فرزند داشته باشید، وقتی یکییکی از این در بیرون میروند، زندگی برای همیشه تغییر میکند. آنها برمیگردند، اما دیگر هیچچیز مثل قبل نیست. قلب من با تمام پدر و مادرهایی است که این لحظه را تجربه میکنند.» او با افتخار اضافه میکند که پسرش برای فصل جدید زندگیاش کاملاً آماده است و او «بینهایت برایش هیجانزده است.»
منبع: nbcchicago
بهترین بازی سولزلایک تاریخ چیه؟ میزگیم با امیدلنون
source