فهمیدن دلیل اینکه چرا کلمه “فرنچایز” اخیرا بار منفی گرفته است، کاری ندارد. در زمانی که ایدههای جدید چندان ارزشی ندارند، طبیعی است که به مفهوم فرنچایز نگاه منفی داشته باشیم. با این حال، همه فرنچایزها به یک اندازه مورد توجه قرار نمیگیرند. در واقع، بسیاری از فرنچایزهای بازیهای ویدیویی هرگز فرصت واقعی برای دیده شدن را پیدا نکردهاند. عجیب است که تصور کنیم یک فرنچایز بازی ویدیویی در نهایت در گذر زمان فراموش شود. به هر حال، خود مفهوم تبدیل شدن یک بازی به فرنچایز به این معناست که در یک مقطع زمانی آنقدر مهم بوده که دنبالههایی برایش ساخته شده است. با این حال، تاریخ صنعت بازی نشان داده که یک مجموعه محبوب، میتواند به سادگی ناپدید شود. برخی به دلیل فروش ضعیف یا چند نسخه ناموفق از چشم افتادند، اما برخی دیگر بدون هیچ دلیل خاصی از ذهن ما محو شدند.
قبل از اینکه درباره این بازیها صحبت کنیم، چند معیار را در نظر داشته باشید. هر بازی ویدیویی که دو یا چند نسخه داشته باشد، در این فهرست به عنوان یک فرنچایز در نظر گرفته شده است. این فهرست بازیهایی که شایسته دنباله هستند را شامل نمیشود. “فراموششده” به طور طبیعی یک اصطلاح نسبی است. با این حال، سعی کردیم این فهرست را به فرنچایزهایی محدود کنیم که حداقل برای یک دهه نسخه جدیدی نداشتهاند و معمولا در بحثهای گیمینگ به یاد آورده نمیشوند. به همین دلیل، مجموعه بازیهایی مانند “Dino Crisis” در این فهرست نخواهند بود.
The Oregon Trail
اگر در دوران مدرسه خوششانس بودید و بازیهای ویدیویی Oregon Trail را تجربه کردید، به سختی میتوانید آنها را فراموش کنید. این بازیها که ماجراجویی در غرب آمریکا را شبیهسازی میکردند، هم بهانهای برای فرا گرفتن آموزشهای مختف بودند و هم تجربهای جذاب که حتی بیرون از مدرسه هم ارزش تجربه داشتند. پس چرا این مجموعه ناگهان ناپدید شد؟ Oregon Trail اساسا یک بازی بقا با عناصر ماجراجویی و محیطی منحصربهفرد بود. به عبارت دیگر، این بازی دقیقا از همان نوع بازیهای مستقل است که به سرعت در لیست پرفروشترینهای استیم قرار میگیرد. البته، برای انطباق با درک امروزی ما از دوره تاریخی که بازی به تصویر میکشد، ممکن است نیاز به بهروزرسانی برخی جنبههای فرنچایز باشد، اما پتانسیل آن به وضوح لمس میشود. حداقل، این فرنچایز لیاقت بیشتری از بازی موبایلی دارد که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد.
Condemned
بازی Condemned: Criminal Origins که در سال ۲۰۰۵ منتشر شد، یک جهش غیرمنتظره برای ژانر وحشت بود. این بازی نه تنها قدرت کنسول ایکس باکس ۳۶۰ را به خوبی نشان داد، بلکه ثابت کرد که هنوز هم میتوان بازیهایی با محوریت اکشن در این ژانر ساخت که ترس و دلهره را فدای گیمپلی نکنند. Condemned 2: Bloodshot که در سال ۲۰۰۸ منتشر شد، به اندازه نسخه اول خوب نبود، اما به وضوح پتانسیل این فرنچایز را به نمایش گذاشت. متاسفانه، این فرنچایز از آن زمان، از نظرها دور مانده است. به نظر میرسد که این مجموعه هرگز واقعا به عنوان یک فرنچایز پرفروش شناخته نشد، اما با توجه به اینکه “Condemned” به وضوح روی بازیهایی مانند Resident Evil 7 و Village (و چند بازی دیگر) تاثیر گذاشته است، شاید حالا زمان مناسبی باشد تا این فرنچایز underrated کمی مورد توجه قرار بگیرد. با این حال، هرگز دلم نمیخواهم دوباره در یک فروشگاه زنجیرهای پر از قاتلهایی که به شکل مانکن درآمدهاند، عبور کنم.
SSX
نزدیک بود سری بازیهای ویدیویی SSX را از این فهرست حذف کنم، زیرا مطمئن بودم که به تازگی یک بازی جدید از SSX منتشر شده است. آن بازی جدید در واقع “SSX” سال ۲۰۱۲ بود: تلاشی قابل تحسین اما ناموفق برای احیای فرنچایز. آنچه واقعا به آن نیاز داریم، یک بازی مدرن از سری SSX است که جادوی SSX Tricky را دوباره زنده کند. ما به یک بازی SSX نیاز داریم که سریع، پرهیجان، شیک و سرگرمکننده باشد. حتی در اوج بازیهای ورزشی هیجانی، تعداد کمی از آنها توانستند آن تجربه خاصی را که بهترین نسخههای SSX ارائه میکردند، فراهم کنند. اکنون، آن بازیها حس جادویی به خود گرفتهاند و فرنچایز SSX برای همیشه فراموش شده است.
Rygar
تا حالا دو بازی اصلی Rygar منتشر شده است (یکی در سال ۱۹۸۶ و یک بازسازی در ۲۰۰۲) و هر دوی آنها، بازیهای اکشن و فوقالعادهای هستند که کمتر به آنها توجه شده است. اگر هیچوقت نسخهای از Rygar را بازی نکردهاید، بهتر است بدانید که این فرنچایز، یک ماجراجویی اسطورهای شبیه به “Clash of the Titans” است که یک جنگجو در آن، با سلاحی شبیه به یک سپر بزرگ و زنجیردار میجنگد. بله این ایده واقعا جذاب و عالی است! فکر میکنم زمانی بود که Rygar دیگر نتوانست با بزرگترین عناوین سبک اکشن رقابت کند. اما حالا، سبک اکشن خالص بازیهای ویدیویی Rygar، میتواند مثل یک نسیم تازه در دنیای بازیها باشد. با توجه به اینکه سری God of War به مسیر متفاوتی رفته و هیچ نشانهای از نسخه جدید Devil May Cry نیست، بیشتر از هر زمان دیگری به بازگشت Rygar نیاز داریم.
Red Faction
در حالی که من از طرفداران بزرگ سری بازیهای ویدیویی Red Faction هستم، باید بپذیریم که به دلایلی خاص، این مجموعه هیچوقت به آن سطح بالای موفقیت نرسید. بازیهای Red Faction همیشه ایدههای خوبی داشتند، اما این ایدهها هیچوقت به طور کامل به سرانجام نرسیدند تا یک عنوان پرفروش بسازند. از دیدگاه تجاری، رها کردن این فرنچایز از سوی سازندگان منطقی بود. از دیدگاه گیمینگ، همچنان معتقدم که این فرنچایز میتواند موفق شود. ایده رهبری یک انقلاب کارگری در مریخ، همراه با مکانیکهای فوقالعاده و تخریبپذیری محیطی، Red Faction را به یک آیپی جذاب با پتانسیلهای بالا تبدیل میکند. تنها چیزی که نیاز داریم این است که یک سازنده دوباره به این سری فراموش شده، فرصت بدهد.
Ultima
این هم یکی از فرنچایزهایی است که نزدیک بود از قرار دادن آن در لیست صرف نظر کنم. به هر حال، به نظر میرسد که همه بازیهای ویدیویی Ultima را به خاطر دارند، درست است؟ اما متاسفانه حقیقت این است که بازیکنان امروزی هرگز نسخهای از Ultima را تجربه نکردهاند. بسیاری از افراد نمیدانند که Ultima به اندازه Final Fantasy ،Fallout و The Elder Scrolls در پیشرفت ژانر نقشآفرینی اهمیت داشته است. اگر کسی راهی برای احیای مجدد Ultima پیدا کند، واقعا فوقالعاده خواهد بود. درست است که بازی Underworld Ascendant در سال ۲۰۱۸ به نوعی فاجعه بود، اما چگونه میتوان پتانسیل فرنچایزی که به شکلگیری دنیای بازیهای مدرن کمک کرده را نادیده گرفت؟ چه احیای مناسبی از Ultima Underworld باشد یا چیزی سنتیتر، واقعا به حضور Ultima در زندگیمان نیاز داریم.
Mercenaries
بازی Mercenaries واقعا یک نوآوری در سال ۲۰۰۵ بود. در زمانی که بازیهای جهان باز هنوز در مراحل ابتدایی خود بودند، Mercenaries دقیقا همان چیزی را ارائه داد که در زیرعنوانش وعده داده شده بود: یک زمین بازی پر از ویرانی. این عنوان یک بازی سندباکس بود که چند هدف به شما میداد و کلی راه برای سرگرم شدن فراهم میکرد. با افزایش تعداد بازیهای جهان باز که بیشتر به روایتهای داستانی توجه میکنند و عناوینی که سعی دارند شما را در یک ماجراجویی پر پیچ و خم همراهی کنند، من دلم برای سادگی بازیهای ویدیویی Mercenaries تنگ میشود. تعداد کمی از فرنچایزها توانستهاند لذت خالصی که این سری همیشه به طرز خلاقانهای ارائه میداد را بازآفرینی کنند.
Manhunt
دلایل زیادی وجود دارد که نشان میدهد هرگز بازی دیگری از سری بازیهای ویدیویی Manhunt نخواهیم داشت. بازیهای ژانر مخفیکاری هرگز عناوینی پرفروش نبودهاند. راکاستار تقریبا تمام فرنچایزهای قدیمی خود را رها کرده است و Manhunt همیشه به عنوان یکی از بهترین ساختههای این شرکت شناخته شده است. این عنوان در زمان خود به شدت بحثبرانگیز بود و این موضوع تا امروز نیز تغییری نکرده است. بهطور کلی، احتمال اینکه بازی جدیدی از Manhunt ساخته شود، وجود ندارد.
Sly Cooper
روزهایی بود که احساس میشد Sly Cooper قرار است به نام بزرگی در ژانر پلتفرمر تبدیل شود. در حالی که بازیهای ویدیویی Sly Cooper از کیفی موفق بودند و قطعا مخاطبانی را به سمت خود جذب کردند، همیشه فکر میکنم که شاید ما بزرگی و جذابیت این بازیها را نادیده گرفتهایم. در حالی که نمیدانم آیا روزی شانس این را خواهیم داشت که SuckerPunch دوباره روی این فرانچایز کار کند یا نه، میدانم که یک شرکت باید یک بازی پلتفرمر با طراحی Cel-Shaded بسازد که داستان گروهی از حیوانات را روایت کند. خدا را چه دیدید، شاید به یک اثر پرفروش و پرطرفدار هم تبدیل شد. به علاوه، بازی نسبتا خوب Sly Cooper: Thieves in Time که در سال ۲۰۱۳ منتشر شد، نشان داد که استودیوهای دیگری هم هستند که ممکن است بتوانند روی این سری کار کنند.
Power Stone
Power Stone چیست؟ این سوال خیلی خوبی است. Power Stone یک تجربه عجیب و غریب بود که شاید بتوان آن را به عنوان یک نسخه آرکید از سبک مبارزهای در محیطهای آرنایی توصیف کرد. این بازی یک تجربه مبارزهای بسیار جذاب بود که حس لذت خالص سری Smash Bros را به خوبی به تصویر میکشید، اما در عین حال از نوعی سادگی برخوردار بود که باعث میشد برای همه آسان و در دسترس باشد. در نهایت، مهمترین ویژگی Power Stone این بود که بازی بسیار سرگرمکنندهای بود. اگر ارزش یک بازی مبارزهای را با کیفیت مسابقههای آن بسنجید، سخت میتوانید بازی دیگری پیدا کنید که به اندازه Power Stone جذاب باشد. از محیطهای تعاملی گرفته تا مکانیکهای خاص برای قدرتگیری، این بازی به طور کلی روی سرگرمی تمرکز داشت و به مرور زمان، مکانیکهای هوشمندانهاش را به رخ کشید و مورد قدردانی قرار گرفت.
Dark Cloud
کنسول پلیاستیشن ۲ بدون شک یکی از بهترین پلتفرمها برای بازیهای نقشآفرینی بود. اگرچه انتظار نداریم که همه فرانچایزهای نقشآفرینی خوب دوران پلی استیشن ۲ احیا شوند، اما وقتی به فهرست این بازیها نگاه میکنیم، میبینیم که تعداد کمی از آنها فرصت حضور و عرض اندام در نسلهای بعدی کنسولهای خانگی را داشتند و این موضوع واقعا ناراحتکننده است. در صدر این فهرست، میتوان به بازی Dark Cloud اشاره کرد. Dark Cloud یک بازی اکشن نقشآفرینی (ARPG) بود که عناصر کامیونیتی بیلدینگ هم در خود داشت. در این بازی، شما باید از دانجنهای زیادی عبور میکردید تا منابع لازم برای بازسازی دنیای خارج را جمعآوری کنید. این بازی از آن دسته RPGهای نادری است که از همان ابتدا لذتبخش بوده و در عین حال، عمق زیادی داشت که بازیکنان را برای صدها ساعت درگیر خود میکرد. دلایلی مانند گرافیک ضعیف یا داستان غیرعادی که شاید باعث شد این بازی موفقیت بزرگی به دست نیاورد، در مقابل محتوایی که ارائه میداد، بسیار ناچیز و قابل چشمپوشی به نظر میرسد.
Def Jam
صحبت درباره بازیهای ویدیویی Def Jam، بدون اغراق سخت است. میتوان گفت که این بازیها نه تنها از بهترین بازیهای کشتیگیری بودند، بلکه جزو بهترین بازیهای مبارزهای هم به حساب میآمدند. نکته جالب این است که این بازیها، توسط EA منتشر شدند و شخصیتهای آنها، از بین موزیسینهای معروف انتخاب شده بودند. در واقع، این مجموعه میتوانست به راحتی به یک فاجعه تبدیل شود، اما برعکس، به موفقیتی بزرگ رسید. اگر بخواهیم منصفانه نگاه کنیم، آخرین بازی Def Jam که در سال ۲۰۰۷ با عنوان Def Jam: Icon عرضه شد، واقعا یک شکست بود. با اینکه مطمئن نیستم آیا استودیویی وجود دارد که بتواند به سطح بینظیر بازیهای Def Jam از استودیو AKI Corporation برسد، اما بدون شک، هر روز به این فکر میکنم که کاش هنوز هم این بازیها در زندگیمان بودند.
Mechassault
هنوز مشخص نیست که چرا بازیهای رباتیک این روزها از طرفداران کمی برخورداند. تا زمانی که این سبک بازیها مجددا احیا شوند، فقط میتوانم با لذت تجربه بازیهای Mechassault فکر کنم. واقعیت این است که بازیهای ویدیویی Mechassault خیلی پیچیده نیستند. شما وارد یک ربات بزرگ میشوید، چند ماموریت انجام میدهید و شاید کمی بابت خرابیهایی که ایجاد میکنید، احساس بدی داشته باشید. اما همین سادگی، آنها را خاص میکند. این بازیها سعی نمیکردند که تجربهای واقعی از هدایت یک ربات را شبیهسازی کنند و مانعی برای لذت بردن شما ایجاد نمیکردند. این نوع تجربههای “بگیر، بازی کن و لذت ببر” حالا خیلی کمتر در صنعت بازی دیده میشوند.
No One Lives Forever
در حالی که سعی کردم تعداد مجموعههای موجود در این فهرست که واقعا فراموش شدهاند را به حداقل برسانم، به خاطر علاقه اینترنت به آنها، No One Lives Forever همیشه یک استثنا خواهد بود. بازیهای ویدیویی No One Lives Forever در واقع پارودیهایی از فیلمهای جاسوسی بودند که به شکل بازیهای تیراندازی اول شخص اوایل دهه ۲۰۰۰ درآمده بودند. این بازیها نه تنها واقعا خندهدار بودند (که هنوز هم در دنیای بازیها نادر است)، بلکه داستانهایشان یکی از بهترین ماجراجوییهای انفرادی در تاریخ بازیهای تیراندازی اول شخص به حساب میآیند. در حالی که به نظر میرسد این مجموعه واقعا در مشکلات لایسنسی گرفتار شده است، اما واقعا لیاقت عشقی که طرفداران دلسوز آن در طول این سالها به آن ابراز کردهاند را دارد.
Legacy of Kain
مانند چند بازی دیگر در این لیست، فهمیدن اینکه چرا مجموعه بازیهای ویدیویی Legacy of Kain ناپدید شده است، کار چندان دشواری نیست. حتی وقتی این بازیها در بهترین وضعیت خود بودند، بیشتر برای یک گروه کوچکتر از بازیکنان که آمادهی غرق شدن در دنیای عجیب و غریب خونآشامها بودند، ساخته شدند. این عناوین نیاز داشتند که بازیکنان یک سری اطلاعات از اسطورهشناسی را به خاطر بسپارند. در بدترین حالت، این بازیها واقعا خوب نبودند. با وجود تمامی مشکلاتی که Legacy of Kain داشت، این بازیها معمولا خیلی جاهطلب بودند و این جاهطلبی، گاهی به ضررشان تمام میشد. اما با توجه به پیشرفتی که در دوره جدید بازیهای اکشن سهبعدی به وجود آمده است، من واقعا معتقدم که این مجموعه میتواند نقاط ضعف نسخههای قدیمی خود را برطرف کرده و روی ساخت دنیای جذاب خود تمرکز کند. تنها چیزی که نیاز است، پیدا کردن تیمی است که آمادهی پذیرش چنین پروژهای باشد.
Bushido Blade
من واقعا از تعداد بازیهای مبارزهای که میتوانستند در این فهرست قرار بگیرند، شگفتزده شدم. این ژانر در تاریخ خود همواره مملو از بازیهای جاهطلبانه بوده است که به دلایلی نتوانستهاند به موفقیت گستردهای که شایستهاش بودند، دست پیدا کنند. با این حال، مجموعه Bushido Blade واقعا در میان رقبای قابل توجهی که دارد، جایگاه خاصی را به خود اختصاص میدهد. از نظر ظاهری، بازیهای Bushido Blade شبیه به بازیهای مبارزهای سهبعدی و استانداردی هستند که در آنها، جنگجویان با سلاح مبارزه میکنند. اما ویژگی خاصی که این سری را از دیگر بازیها متمایز میکند، قابلیت یکضرب شکست دادن حریف با یک ضربه کشنده است. چند بازی تلاش کردهاند این ایده را پیادهسازی کنند، اما هیچگاه نتوانستند به پتانسیل و هدف این مفهوم نزدیک شود. حتی اگر این عنصر بازی را نادیده بگیریم، هنوز هم با چندتا از رضایتبخشترین بازیهای مبارزهای که تاکنون ساخته شدهاند، مواجه هستیم.
Golden Sun
من واقعا معتقدم که کملوت (Camelot) یکی از بهترین استودیوهای توسعهدهنده بازیهای RPG است. بین بازیهای فوقالعاده شاینینگ فورس (Shining Force) و نحوه استفاده هوشمندانه از مکانیکهای RPG در عناوین ورزشی ماریو، کملوت نشان داد که چگونه میتواند RPGهای عمیق و جالبی بسازد که سرگرمی را قربانی مکانیکهای پیچیده نمیکنند. در این زمینه، Golden Sun باید یک شاهکار در میان آنها باشد. Golden Sun ابتدا به عنوان انحصاری N64 عرضه شد، اما در نهایت برای Game Boy Advance در دسترس قرار گرفت. راستش را بخواهید، تصور کردن بازی کردن این فرنچایز روی پلتفرم دیگری، برایم دشوار است. این مجموعه ترکیبی بینظیر از جلوههای بصری و مکانیکهای قدیمی را با مفاهیم مدرن ارائه میدهد تا کل بازی از حالت قدیمی خارج شود. بازیهای Golden Sun، به خوبی طراحی شدهاند و به نوعی از بهترین RPGهای کلاسیکی هستند که تا به حال ساخته شدهاند. نمیدانم آیا میتوان دوباره جادوی آنها را بازسازی کرد یا نه، اما دوست دارم کسی این ریسک را بپذیرد.
Clock Tower
از میان بسیاری از فرنچایزهای ترسناکی که در نهایت به دلیل موفقیت سری Resident Evil از بین رفتند، واقعا در حق Clock Tower ظلم شد. چرا که سری Clock Tower نه تنها قبل از Resident Evil بازیهای ترسناک جذابی را ارائه میداد، بلکه سبکی از ترس را به نمایش میگذاشت که کمتر بازی دیگری توانسته بود آن را تولید کند. بازیهای Clock Tower به نوعی معادل گیمینگ از یک فیلم اسلشر بودند. در هر نسخه، شما در یک مکان ترسناک قرار میگرفتید و باید از دست یک یا دو قاتل فرار میکردید. برخلاف بسیاری از فیلمهای اسلشر، این بازیها واقعا ترسناک بودند. شاید برای برخی از افراد، بازیهای Clock Tower کمی عجیب و بیش از حد ترسناک به نظر برسند، اما فکر میکنم امروزه میتوانند مخاطبان بیشتری به خود جذب کنند.
Zone of the Enders
یک زمانی خیلیها فکر میکردند که Zone of the Enders فقط به خاطر داشتن دموی بازی Metal Gear Solid 2 شناخته میشود. این حرف شاید کمی اغراقآمیز باشد، ولی خیلی هم از واقعیت دور نبود. با اینکه این بازیها جزو خلاقانهترین، جذابترین و سرگرمکنندهترین بازیهای اکشن زمان خودشان بودند، متأسفانه امروزه تقریباً فراموش شدهاند. درک این موضوع سخت است که حتی بازیهای اکشن و فوقالعاده زیبایی که به شما اجازه تجربه نبردهای عظیم انیمهای با رباتها را میدهند، میتوانند با شکست مواجه شوند. اما این دقیقا اتفاقی است که برای بازیهای Zone of the Enders افتاد. درست است که این بازیها بینقص نبودند، اما ایراداتشان در مقایسه با نقاط قوتشان بسیار ناچیز بود. اگر Konami مثل همیشه رفتار نمیکرد، شاید این مجموعه فرصتی برای بازگشت داشت.
Parasite Eve
کمتر سازندهای به اندازه SquareSoft، دوران سختی در نسل پلی استیشن ۱ داشت. در حالی که آنها مشغول ساخت برخی از بهترین نسخههای Final Fantasy بودند، به طور همزمان روی ایدههای جدید نیز کار میکردند که متاسفانه همیشه به اندازهای که شایستهاش بودند، مورد توجه قرار نگرفتند. با این حال، از بین تمام آزمایشهای آن دوران، کمتر چیزی به اندازه بازیهای Parasite Eve جذاب و تاثیرگذار بوده است. سادهترین توصیف از Parasite Eve، یک بازی اکشن و نقشآفرینی ترسناک است. این عنوان به سرعت نشان میدهد که چقدر منحصربهفرد است. این بازیها شامل عناصری از ترس روانی بودند و داستانهای پیچیدهای را با گیمپلی استراتژیک و جذاب خود، روایت میکردند. شاید تغییرات نسخه دوم بازی و تمرکز بیشتر روی مبارزات، باعث شد تا بخشهایی از هویت اصلی بازی کمرنگ شود، اما این سری واقعا یک چیز منحصربهفرد داشت که هیچ عنوان ترسناک دیگری نتوانست آن را تکرار کند.
کلام آخر
در نهایت، فرنچایزهای فراموششدهای که در این مقاله بررسی شدند، گواهی بر خلاقیتهای دوران گذشته صنعت بازیسازی هستند. هر کدام از این مجموعهها در زمان خود تاثیری بر بازیکنان گذاشتند و نوآوریهایی را به دنیای بازیها اضافه کردند که امروزه هم الهامبخش بازیسازان زیادی هستند. اما گاهی اوقات، بازیهای موفق به دلایل مختلف از یاد میروند و جای خود را به عناوین جدیدتر میدهند. با این حال، بازگشت این فرنچایزها میتواند هم نوستالژی بازیکنان قدیمی را زنده کند و هم تجربههای تازهای را به نسل جدید گیمرها ارائه دهد. در جهانی که بازیهای ویدیویی هر روز پیچیدهتر میشوند، شاید بازگشت به برخی از این مجموعهها، فرصتی برای بازنگری در سبکهای کلاسیک و احیای خلاقیتهای اصیل باشد.
- چرا برخی از فرنچایزهای بازیهای ویدیویی با وجود موفقیتهای اولیه، فراموش شدهاند؟
بسیاری از فرنچایزهای ویدیویی به دلایل مختلف فراموش شدهاند. برخی به دلیل عملکرد ضعیف فروش یا انتشار نسخههای ناموفق از چشم افتادهاند؛ در حالی که برخی دیگر، بدون دلیل مشخصی کنار گذاشته شدهاند. حتی با وجود موفقیتهای اولیه، ممکن است اولویتهای بازار تغییر کرده و توجه ناشرین به این عناوین کمتر شود.
- از چه معیارهایی برای انتخاب فرنچایزهای فراموششده در این مقاله استفاده شده است؟
در این مقاله فرنچایزهایی انتخاب شدهاند که حداقل دو نسخه دارند و به طور گستردهای فراموش شدهاند. همچنین بازیهایی در فهرست آمدهاند که حداقل یک دهه از انتشار نسخه جدید آنها گذشته است و دیگر در بحثهای رایج گیمینگ بهصورت جدی مطرح نمیشوند.
- آیا امکان بازگشت فرنچایزهای فراموششده وجود دارد؟
بله، بسیاری از این فرنچایزها همچنان پتانسیل بازگشت دارند. با توجه به محبوبیت دوباره عناوین نوستالژیک و تکنولوژیهای جدید، فرصت احیای برخی از این مجموعهها وجود دارد. در عین حال، برخی فرنچایزها به دلیل چالشهای تجاری یا حقوقی، احتمال بازگشت کمتری دارند.
منبع: Denofgeek
سایلنت هیل ۲ بهترین بازی ترسناک تاریخه؟ میزگیم با امید لنون
source